زنی فرزانه ، تکه سنگی گران بها یافت . روز بعد رهگذری را در کوهستان ملاقات کرد که گرسنه بود . زن فرزانه ، کیفش را گشود تا غذایش را با او قسمت کند . رهگذر گرسنه ، سنگ گران بها را در کیف زن دید و از او خواست تا آن را به او بدهد . زن ، بی درنگ سنگ قیمتی را با خوش روئی به او داد . رهگذر رفت و می دانست که در تمام عمر بی نیاز خواهد زیست اما چند روز بعد نزد زن بازگشت تا سنگ گران بها را به او برگرداند . او گفت :
** من این سنگ قیمیت را به شما باز می گردانم به این امید که چیز ارشمندتری به من بدهید . آن چیزی را که در درون شماست و شما را قادر می سازد تا این سنگ گران بها را به من عطا کنی . **
آن زن فرزانه به همراه سنگ ، کیمیائی به رهگذر بخشید که مس وجودش را به طلای ناب مبدل ساخت . آیا شما که مسئولیت هدایت و رهبری جمعی را بر عهده دارید قادرید چیز با ارزشی به غیر از حقوق به کارکنانتان بدهید ، به طوری که در اندیشه و بینش آن ها تحول ایجاد کرده و آ» ها را با احساس مسئولیتی برخاسته از درون برای بهتر شدن برانگیزاند ؟
آیا به غیر از حقوق ، چیز با ارزش به کارکنانتان داده اید به طوری که آن ها را از درون برای بهتر شدن برانگیزاند ؟