دست نوشته های یک نفر ...

هرکجا هستم باشم ، آسمان مال من است ، پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .

دست نوشته های یک نفر ...

هرکجا هستم باشم ، آسمان مال من است ، پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .

حکایت هندلی و ...

زنگ ساعت گوشم را آزار می‌دهد. چشمانم را با تلاش زیاد باز می‌کنم و تاریکی اتاق را که می‌بینم، باورم نمی‌شود که اینقدر زود صبح شده باشد و فکر می‌کنم که ساعت قاطی کرده است. اما اشتباهی در کار نیست.

ساعت شش و نیم است و من توی تعمیرگاهم، مشغول پوشیدن آن روپوش مخصوص. روپوش آنقدر کند به تنم می‌رود که انگار زره می‌پوشم. بچه‌ها هنوز نیامده‌اند. آن‌ها مثل من مجبور نیستند که صبح خروسخوان اعلام حضور کنند.

صدای موتور ماشین و حرکت چرخ‌های بزرگش روی زمین و بعد هم قطع صدایش، به من می‌فهماند که باید سریعتر عمل کنم. خودشه. صاحب نمایندگیه. عجیبه که اینقدر زود آمده. حوصله اخم و تخمهایش و گیردادنهایش را ندارم. سیستمی را آخرش نفهمیدم مال کیه، روشن می‌کنم. طبق معمول ادا درمی‌آورد و windowsش بالا نمی‌آید. کمی با آن ور می‌روم و بالاخره منت می‌گذارد و به کار می‌افتد.

فرم‌های پذیرش را که هنوزم که هنوزه، با پر کردنش مشکل دارم، برمی‌دارم. بله، دم در صف کشیدند. نگاهم را ازشان می‌دزدم و با بی‌حوصلگی کارم را شروع می‌کنم.

ساعت 10 است. و پذیرش تقریبا تمام شده است. صدایی که بیشتر شبیه ناله است تا فریاد، به گوشم می‌رسد. پیرمردی نحیف با بدنی لرزان از ناراحتی و چشمانی ملتهب، مشکل گیربکس دارد. من که دیگر گوشم پر است از شنیدم این شکایت‌ها، خونسرد و بی‌تفاوت می‌روم که به دفتر منطقه‌ای زنگ بزنم. اما چشمانم که به شقیقه‌های سپیدش می‌خورد، می‌ایستم. یاد پدرم می‌افتم و دلم تاب نمی‌آورد. دستش را می‌گیرم و در چشمانش عمیق می‌شوم و می‌گویم: من مسئول پذیرش هستم. بفرمائید داخل و آبی بخورین، ببینیم چه می‌شه کرد.

چند روزی می‌گذرد و مشکل پیرمرد بالاخره حل می‌شود. ماشینش را که می‌خواهد ببرد دستم را می‌گیرد و در چشمانم عمیق می شود و با لبخند می‌گوید: خیر ببینی جوون، اگه تو نبودی نمی‌دونم باید چیکار می‌کردم.

---------------------------------------------------------------------------------------

زنگ ساعت، روپوش فرم، صاحب نمایندگی، سیستم هندلی، فرم‌های پذیرش، همه و همه یادم می‌رود و می‌خواهم که ادامه بدهم.

همه را به همان لبخند شیرین پیرمرد می‌بخشم.

نویسنده : سرکار خانم بنفشه ترکمانی

آیا میدانستید ... ؟

آیا میدانستید که: در مجسمه هایی که برای یادبود سربازها میسازند:
اگر 2 پای اسب بالا باشد آن سرباز در میدان جنگ کشته شده.
اگر 1 پای اسب بالا باشد سرباز بر اثر جراحات ناشی از جنگ مرده.
اگر 4 پای اسب روی زمین باشد آن سرباز به مرگ طبیعی مرده
________________________________________
آیامیدانستید که: مهاجرین انگلیسی در استرالیا با حیوان عجیبی روبرو شدند که بسیار بالا و دور می پریده. هنگامیکه از بومیان در مورد این حیوان با حرکات بدن پرسیده اند آنها در جواب گفته اند:
Kan Ghu Ru
که در زبان انگلیسی به
Kangaroo تبدیل شده است.
در حقیقت منظور بومیان این بوده که "ما منظور شما را نمی فهمیم".
________________________________________
آیا میدانستید که: در زمان جنگهای باستانی هنگامی که سپاهیان بدون تلفات از جنگ بر میگشته اند پلاکاردی حمل میکردند که روی آن نوشته بود:
( تعداد تلفات 0)
( 0
Killed )
ریشه
OK از این اصطلاح است.
________________________________________
آیا میدانستید که: ماهیچه های قلب انسان قادرند خون را به ارتفاع 10 متر به هوا پرتاب کنند؟
_______________________________________
آیا میدانستید که: 111،111،111 × 111،111،111 = 12،345،678،987،654،321
________________________________________
آیا میدانستید که: قویترین ماهیچه بدن، ماهیچه زبان است؟
________________________________________
آیا میدانستید که: طبق آمار افراد از عنکبوت بیش از مرگ می ترسند؟
________________________________________
آیا میدانستید که: خرسهای قطبی چپ دست هستند؟
________________________________________
آیا میدانستید که: سوسمارها نمیتوانند زبانشان را بیرون بیاورند؟
________________________________________
آیا میدانستید که: مراکز چشایی پروانه روی پاهایش قرار دارد؟
________________________________________
آیا میدانستید که: سوسکها تا 9 روز پس از، از دست دادن سرشان قادر به زنده ماندن هستند و تنها به این دلیل می میرند که نمیتوانند چیزی بخورند؟
________________________________________
آیا میدانستید که: صدای اردک اکو ندارد وهیچکس هم دلیل آنرا نمیداند؟
________________________________________
آیا میدانستید که: امکان ندارد بتوانید با چشم باز عطسه کنید؟
________________________________________
آیا میدانستید که: ستاره های دریایی مغز ندارند؟
________________________________________
آیا میدانستید که: ادیسون از تاریکی می ترسیده است ؟
________________________________________
آیا میدانستید که: ریشه کلمه "
Cemetry" (قبرستان) در حقیقت کلمه یونانی "Koimetirio" به معنی "خوابگاه" است؟
________________________________________
آیا میدانستید که: امکان ندارد بتوانید آرنج خود را لیس بزنید؟
________________________________________
آیا میدانستید که: پشه ها دندان دارند؟
________________________________________
آیا میدانستید که: 80% افرادی که این مطلب را میخوانند سعی می کنند آرنجشان را لیس بزنند؟