فرزند عزیزم:
روزی که تو ما را در دوران پیری ببینی، سعی کن صبور باشی و ما را درک کنی....
اگر ما در هنگام خوردن غذا خود را کثیف می کنیم، اگر نمیتوانیم خودمان لباسهایمان را بپوشیم، صبور باش.
و زمانی را به خاطر بیاور که ما ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همین موارد به تو کردیم.
اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبی را هزار بار تکرار می کنیم، حرفمان را قطع نکن و به ما گوش بده.
هنگامی که تو خردسال بودی، ما یک داستان را هزار بار برای تو می خواندیم تا تو به خواب بروی.
هنگامی که مایل به حمام رفتن نیستیم، مارا خجالت نده و به ما غر نزن.
زمانی را به خاطر بیاور که ما برای به حمام بردن تو به هزار کلک و ترفند متوسل می شدیم.
هنگامی که ضعف ما را در استفاده از تکنولوژی جدید می بینی، به ما فرصت فراگیری آن را بده و با لبخند تمسخرآمیز به ما نگاه نکن...
ما به تو چیزهای زیادی آموختیم... چگونه بخوری، چگونه لباس بپوشی .... و چگونه با زندگی مواجه شوی .
هنگامی که در زمان صحبت، موضوع بحث را از یاد می بریم، به ما فرصت کافی بده که به یاد بیاوریم در چه مورد بحث میکردیم و اگر نتوانستیم به یاد بیاوریم، از ما عصبانی نشو.
مطمئن باش که آنچه برای ما مهم است با تو بودن و با تو سخن گفتن است نه موضوع بحث!
اگر مایل به غذا خوردن نبودیم، ما را مجبور نکن. به خوبی می دانیم که چه وقت باید غذا بخوریم .
هنگامی که پاهای خسته مان به ما اجازه راه رفتن نمی هند ....
دستانت را به ما بده ... همانگونه که در کودکی اولین گامهایت را به کمک ما برداشتی .
و اگر روزی به تو گفتیم که نمی خواهیم بیش از این زنده باشیم و دوست داریم بمیریم ... عصبانی نشو. روزی خواهی فهمید که ما چه می گوییم.
تو نباید از اینکه ما را در کنار خود می بینی احساس غم، خشم و ناراحتی کنی. تو باید در کنار ما باشی و ما را درک کنی و ما را یاری دهی، همانگونه که ما تو را یاری کردیم که زندگی ات را آغاز کنی.
ما را یاری کن در راه رفتن. ما را با عشق و صبوری یاری ده که راه زندگی مان را به پایان ببریم.
ما نیز پاداش تو را با لبخندی و عشقی که همواره به تو داشته یم خواهیم داد.
دوستت داریم فرزندم.
پدر و مادر تو
باسلام
یکی از زیباترین و ماندگارترین آهنگهائی که با تمام معانی که دارد حس خاصی به آدم میده ، امیدوارم شما هم با من به دوران کودکی سری زده باشید . یادش بخیر و روحش شاد .
بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهیدودی وسط سفرهی نو،
بوی یاس جانماز ترمهی مادربزرگ،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخوردهی لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور،
برق کفش جفشده تو گنجهها،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم
در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم میگیرد سفره ای هفت سین برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله : بور ، فرمی ، شوریندگر و دیراگ و دیگر استادان دانشگاه بچیند و ایشان را برای سال نو دعوت کند . آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی میکنند و حاشیه ای آن را با گلهای نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست تزئین میکنند و منشا و مفهوم این گلها را توضیح میدهند . چون میدانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد میکند .
دکتر می گفت : برای همه کارت دعوت فرستادم و چون میدانستم انیشتین بدون ویالونش جائی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیآورد . همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20 دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند . من فوراً یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضا خانواده شمع رو.شن میکنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم .
به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم . من در پاسخ به او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن 10 هزار ساله شان حرمت نور و روشنائی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند . برای ما ایرانیها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دستان خداست و تنها او میتواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد . آقای دکتر میخواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت : وقتی بر می گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن 10 هزار ساله چیست . ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گلیهای مصنوعی آن را زینت میدهیم ام وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمیگردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است .
بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز میکنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر میکنند . به گفته ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند . بعد با شیرینیهای محلی از میهمانان پذیرائی می کنند و کوک ویلون انیشتین را عوض میکنند و یک آهنگ ایرانی می نوازند . همه از این آوا متعجب میشوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند . ایشان میگویند موسیقی ایرانی یک فلسفه ، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست . انیشتین از آقای دکتر میخواهند که قطعه ای دیگری بنوازند . پس از پایان این قطعه که عمداً بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشمهایش را باز کرد و گفت : دقیقاً من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند . آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با " س " شروع میشد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود .
بعد توضیح میدهد که این در واقع هفت چین یعنی 7 انتخاب بوده است . تنها سبزه با " س " شروع می شود به نشانه ای رویش . ماهی با " م " به نشانه ای جنبش ، آینه با " آ " به نشانه ای یکرنگی ، شمع با " ش " به نشانه فروغ زندگی و ... همه متعجب میشوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهائی را از دوستی ، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد میدهد ، آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد و نخبگانی مانند انیشتین ، بور ، فرمی و دیراک این مفاهیم عمیق را درک می کردند .
بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند ، آقای دکتر برای میهمانان توضیح می دهند که این کاسه 10 هزار سال قدمت دارد . آب نشانه فضاست و نارنج نشانه کره زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست . انیشتین رنگش می پرد عقب عقب میرود و روی صندلی میافتد و حالش بد میشود . از او می پرسند که چخ اتفاقی افتاد ؟ میگوید : ما در مملکت خودمان 200 سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را محکوم به مرگ کرد ام شما از 10 هزار سال پیش این مطلب را به زیبائی به فرزندانتان آموزش میدهید ، علم شما کجا و علم ما کجا ؟
خیلی جالب است که آدم به بهانه نوروز فرهنگ و اعتبار ملی خودش را به جهانیان معرفی میکند .
خاطرات مهندس ایرج حسابی