لبخند دریچه ایست به سوی فضای نیلی و زنده دوست داشتن.
( برایان تریسی )
- 31 – قانون اظهار
طوفان بی تفاوتی هر چه را عشق بر ساحل ماسه ای زندگی نوشته بود با خود برد.
41 – هرگز تسلیم نشو هر روز معجزه ای تازه اتفاق میافتد .
42 – بی درنگ برای دیگران یادداشت تشکر بفرست .
43 – شادی ها را به فردا نیانداز .
44 - به معلم ها احترام بگذار .
45 – به افرا پلیش و آتش نشانها احترام بگذار .
چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده های خاکی پیدا می شود. راننده ی آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس Brioni ، کفش های Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟
چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.
جوان، ماشین خود را در گوش های پارک کرد و کامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یک تلفن راه دور وصل کرد، وارد صفحه ی NASA روی اینترنت، جایی که می توانست سیستم جستجوی ماهوارهای ( GPS ) را فعال کند، شد. منطقه ی چراگاه را مشخص کرد، یک بانک اطلاعاتی با 60 صفحه ی کاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیده ی عملیاتی را وارد کامپیوتر کرد. بالاخره 150 صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان می داد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.
چوپان گفت: درست است. حالا همینطور که قبلا توافق کردیم، می توانی یکی از گوسفندها را ببری.
آنگاه به نظاره ی مرد جوان که مشغول انتخاب کردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی کار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد
مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا که نه!
چوپان گفت: تو یک مشاور هستی.
مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟