تنها تشویقهای بجا مؤثر هستند اگر همواره بگوییم از همه کارهایتان سپاسگزارم، موضوع بیمعنی میشود.
یک نفری که کارکرد ناچیز و نفردیگری که کارکرد برجسته دارد، بگوییم کارتان خوب است. نزد اولین فرد خندهدار و دومی از انگیزه میافتد.
آنان که از خود احساس خوبی دارند نتیجه خوبی هم ببار میآورند.
فعالیتهایی برای انسان انگیزه آفرین است که بازخوردی از نتیجههای دلخواه به وی برساند.
همواره میتوان درباره خود دو احساس را برگزید، خوشبختی و شوربختی چرا کسی باید دومی را انتخاب کند؟
کارهای بیارزش را خوب انجام دادن چه سود؟!
آنگاه که از یادگیری بازماندید به رشدخود پایان دادهاید. سه چیز را گریز نیست، مرگ، مالیات و دگرگونی.
به جای سختکوشی، هوشمندانهتر کار کنید.
برخی نوشتهاند و جلوی چشمانشان است که « فقط ننشین، برو کاری انجام بده! »ولی من میگویم، تنها به هر کاری که پیش آمد مپرداز، کمی بنشین!
سخت آغاز کردن و سپس نرم شدن، آسانتر از نرم آغاز کردن و پس از آن به سختی گراییدن میباشد. رها کردن آسانتر ازسخت گرفتن است.
مدیران باید بدانند که کار خوب حالت سفر را دارد نه مقصد.
مدیر بهتر است مورد احترام باشد تا همه پسند.
فروتنان خود کمبین نیستند، تنها کم به خود میاندیشند.
کارکنان را دست بالا بگیرید تا آنان هم خود را شایستهتر بدانند.
زندانی کردن اندیشههای خوب درذهن همتای گوشهنشینی است
نمیتوان خلاف وجدان کار کردن و احساس بدنداشت.
بزرگ بیندیشید! بزرگ عمل کنید! بزرگ باشید!
زندگی از آن شماست خودتان باید طرح آن را بریزید، همانگونه که میخواهید!
همینکه راه افتادید به یاد داشته باشید که همه سفرها با یک گام کوچک آغاز میشوند و گام به گام ادامه مییابند. از سفر لذت ببرید! نخستین گام در رسیدن به مقصد دانستن راه است.
گفتارتان را کردار کنید.
رهبری فرمان بر مردم نیست، کار با مردم است.
نو امروزی، کهنه فرداست.
در جوانی سلامتی را در ثروت اندوزی فدا میکنیم و در پیری ثروت را در کسب دوباره سلامتی.
انسانها خود خوبند، رفتارشان است که گاهی دردسر آفرین میشود.
خداحافظ ای ... صدای ماندگار ... بازیگر توانا و ...
بدرود مرد همیشه عاشق... مرگ گاهی ریحان می چیند...ناگهان چه زود دیر میشود...مرگ از باغچه خلوت ما می گذرد داس به دست... مرگ پایان کبوتر نیست ...حالا قهر می کنی حرف که میزنی؟...خانه سبز دیگه سیاه شد...سلام حال همه ما خوب است ملالی نیست جز دوری گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند...قول داده بودی اما دل ما رو لرزوندی.
روحش شاد
ژاپنی ها عاشق ماهی تازه هستند. اما آبهای اطراف ژاپن سال هاست که ماهی تازه ندارد. بنابراین برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن قایق های ماهی گیری ، بزرگ تر شدند و مسافت های دورتری را پیمودند.
ماهی گیران هرچه مسافت طولانی تری را طی می کردند به همان میزان آوردن ماهی تازه بیشتر طول می کشید.
اگر بازگشت بیش از چند روز طول می کشید ماهی ها دیگر تازه نبودند و ژاپنی ها مزه این ماهی را دوست نداشتند.
برای حل این مسئله ، شرکت های ماهی گیری فریزر هایی در قایق هایشان تعبیه کردند.
آن ها ماهی ها را می گرفتند آن ها را روی دریا منجمد می کردند.
فریزرها این امکان را برای قایق ها و ماهی گیران ایجاد کردند که دورتر بروند و مدت زمان طولانی تری را روی آب بمانند.
اما ژاپنی ها مزه ماهی تازه و منجمد را متوجه می شدند و مزه ماهی یخ زده را دوست نداشتند.
بنابراین شرکت های ماهی گیری مخزن هایی را در قایق ها کار گذاشتند و ماهی ها را در مخازن آب نگهداری می کردند.
ماهی ها پس از کمی تقلا آرام می شدند و حرکت نمی کردند. آنها خسته و بی رمق، اما زنده بودند.
متاسفانه ژاپنی ها هنوز هم می توانستند تفاوت مزه را تشخیص دهند.
زیرا ماهی ها روز ها حرکت، نکرده و مزه ماهی تازه را از دست داده بودند.
باز هم ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند.
پس شرکت های ماهی گیری بگونه ای باید این مسئله را حل می کردند.
آن ها چطور می توانستند ماهی تازه بگیرند؟
اگر شما مشاور صنایع ماهی گیری بودید چه پیشنهادی می دادید؟........................
پول زیاد
به محص اینکه شما به اهدافتان می رسید مثلاً "یافتن یک همراه فوق العاده خوب، تاسیس یک شرکت موفق، پرداخت بدهی هایتان یا هر چیز دیگر" ممکن است شور و احساساتتان را از دست بدهید و دیگر به سخت کار کردن تمایل نداشته باشید، لذا سست می شوید.
شما همین موضوع را در مورد برندگان بخت آزمایی که پولشان را به راحتی از دست می دهند، کسانی که ثروت زیادی برایشان به ارث می رسد و هرگز موفق نمی شوند و ملاکین و اجاره داران خسته ای که تسلیم مواد مخدر شده اند، شنیده و تجربه کرده اید.
این مسئله را رون هوبارد در اوایل سال های 1950 دریافت.
" بشر تنها در مواجهه با محیط چالش انگیز به صورت غریبی پیشرفت می کند."
منافع و مزیت های رقابت
شما هرچه قدر باهوش تر، مصرتر و با کفایت تر باشید از حل یک مسئله بیشتر لذت می برید.
اگر به اندازه کافی مبارزه کنید و اگر به طور پیوسته در چالش ها پیروز شوید، خوشبخت و خوشحال خواهید بود.
چطور ژاپنی ها ماهی ها را تازه نگه می دارند؟
برای نگه داشتن ماهی تازه شرکت های ماهی گیری ژاپن هنوز هم از مخازن نگهداری ماهی در قایق ها استفاده می کنند اما حالا آن ها یک کوسه کوچک به داخل هر مخزن می اندازند.
کوسه چند تایی ماهی می خورد اما بیشتر ماهی ها با وضعیتی بسیار سرزنده به مقصد می رسند. زیرا ماهی ها تلاش کرده اند.
توصیه:
· به جای دوری جستن از مشکلات به میان آنها شیرجه بزنید.
· از بازی لذت ببرید.
· اگر مشکلات و تلاش هایتان بیش از حد بزرگ و بیشمار هستند تسلیم نشوید، ضعف شما را خسته می کند به جای آن مشکل را تشخیص دهید.
· عزم بیشتر و دانش بیشتر داشته و کمک بیشتری دریافت کنید.
اگر به اهدافتان دست یافتید اهداف بزرگ تری را برای خود تعیین کنید
· زمانی که نیاز های خود و خانواده تان را برطرف کردید برای حل اهداف گروه، جامعه و حتی نوع بشر اقدام کنید.
· پس از کسب موفقیت آرام نگیرید شما مهارت هایی را دارید که می توانید با آن تغییرات و تفاوت هایی را دنیا ایجاد کنید.
در مخزن زندگی تان کوسه ای بیندازید و ببینید که واقعاً چقدر می توانید دورتر بروید .
ای کاش خداوند امروز وقت نداشت به ما برکت بدهد چون دیروز ما وقت نکردیم شکر نعمتش کنیم
ای کاش خداوند فردا کتاب مقدسش را از ما می گرفت چرا که امروز فرصت نکردیم آنرا بخوانیم
ای کاش خداوند امروز به حرفهایمان گوش نمی داد چون دیروز به دستوراتش خوب عمل نکردیم
ای کاش خداوند فردا دیگر ما را هدایت نمی کرد چون امروز اطاعت فرمانش نکردیم
ای کاش خداوند امروز با ما همراه نبود چرا که دیروز قادر به درکش نبودیم
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علــی شناختم من به خدا قســم خدا را
علی علیه السلام و زیبائیها:
زیباترین ولادت: تنها کسی که در داخل خانه خدا بدنیا آمد، اوست.
زیباترین نام: بنا بر روایات متعدد، نام علی مشتق از نام خداست.
زیباترین معلم: علی تربیت شده دست پیامبر (ص) بود.
زیباترین سخنان: به تعبیر بسیاری از بزرگان، نهج البلاغه برادر قرآن کریم است.
تولد در خانه خدا
مکه در یکی از ماه های حرام، ماه رجب، پذیرای مقدم زیارت کنندگان خانه خدا بود. زائران با آداب و مناسک خود به گرد خانه خدا طواف می کردند، گاه پروردگارشان را می خواندند و گاه بت ها را. و آن روز نیز که روز جمعه سیزدهم ماه رجب بود در اطراف خانه کعبه ازدحام عجیبی برپا بود. در این جمع تنها یک زن بود که به جای عبادت بت، خدا را عبادت می کرد، شرک و کفر بر روحش سایه نینداخته بود. او دین حنیف داشت، همان دین جدش ابراهیم خلیل الرحمن، و او نیز در اطراف خانه خدا طواف می کرد، و از خدا می خواست تا وضع حملش را آسان کند.
او فاطمه دختر اسد بن هاشم بود و فرزندی را به بار داشت. و تقدیر چنین بود که این فرزند تولدی مبارک و استثنایی داشته باشد... تولد در خانه خدا...
فاطمه با خدا راز و نیاز می کرد. ناگهان در خود احساس دردی شدید کرد، دردی که فاطمه آن را به خوبی می شناخت، آخر این پنجمین حمل او بود، او قبلاً چهار بار دیگر این درد را در خود احساس کرده بود. فاطمه مضطرب و پریشان شد، او در میان جمعیت غوطه می خورد و طواف می کرد، پس از این احساس از طواف باز ایستاد ولی موج جمعیت او را به این سو و آن سو می کشاند. و درد هر لحظه شدیدتر و شدیدتر می شد.
چه می دانست که خدا چه سرنوشت افتخار آمیزی برای او و نوزادش رقم زده است.
فاطمه به دنبال پناهگاهی می گشت، مأمنی که او را از چشم مردم پنهان کند، و سرانجام آغوش گشوده کعبه را در برابر خود دید. فاطمه قدم به درون خانه کعبه گذارد. و این تقدیر الهی بود که مرد خدا در خانه خدا قدم به صحنه حیات پر افتخار خود بگذارد.
نامش را علی نهادند؛ و با علی، موجودی دیگر نیز موجودیت گرفت، موجودی عزیز، گرانبها و بس کمیاب. همان چیزی که باید راز سعادت جامعه ها را در آن جست، و در آن هنگام جوامع سخت از آن نهی شده بودند، جهان، "عدل" را نه می فهمید و نه می شناخت. میلاد علی با تولدی دیگر همراه بود؛ تولد عدل...
نسب علی (ع)
نسبت که به معنای اصل و نژاد است. از عوامل مؤثر در ساختار وجودی انسان و تشکیل دهنده شخصیت اوست. طبق گفته قرآن و روایات و ائمه معصومین و نیز علم روانشناسی، فرد بسیاری از صفات و روحیات خود را از طریق وراثت به ارث می برد. حضرت علی (ع) به داشتن این ویژگی ممتاز بوده که اجداد طاهرش همگی از نظر فضلیت و بزرگواری معروف و مشهور بودند. پدر و مادر حضرت علی (ع) هر دو از خاندان هاشم بودند و این خانواده، در فضایل اخلاقی و صفات والای انسانی، در میان عرب و قریش، زبان زد همگان بود و شجاعت و تیزهوشی و زیرکی، از امتیازات آنها به شمار می رفت و همه این فضایل، در حد اعلای خود به علی بن ابیطالب به ارث رسید.
پدر علی (ع)
یکی از شخصیت های نقش آفرین صدر اسلام، حضرت ابوطالب پدر حضرت علی (ع) و عموی بزرگوار پیامبر خدا (ص) است. او یکی از ده فرزند عبدالمطلب و خود از بزرگان مکه و رئیس قبیله بنی هاشم، و سراسر وجودش، سرشار از بخشش، مهربانی و فداکاری در راه آیین توحیدی بود. ابوطالب بعد از وفات عبدالمطلب، سرپرستی پیامبر اکرم (ع) را به عهده گرفت و بعد از اینکه پیامبر به مقام رسالت رسید، در راه هدف مقدس ایشان که همان گسترش آیین یکتا پرستی بود، با تمام وجود جانبازی و فداکاری کرد تا آنجا که گفت: «تا جان دارم، از محمد دفاع می کنم.» او سرانجام در سال دهم بعثت در سال 64 سالگی دیده از جهان فروبست. حضرت علی (ع) مراحل آغازین کودکی را در دامان تربیت چنین پدری بزرگوار رشد یافت.
مادر علی (ع)
مادر گرامی حضرت علی (ع) فاطمه دختر اسد از فرزندان هاشم است. وی از نخستین زنانی بود که به پیامبر ایمان آورد و در دوران کودکی پیامبر، مدتی سرپرستی او را به عهده داشت. از این رو، پیامبر اکرم ضمن تکریم وی، با تعبیر مادر از او یاد می کرد و حتی هنگام رحلت فاطمه بنت اسد، پیامبر اکرم بسیار متأثر شده و پیراهن خود را بر او پوشانده و بر او نماز خواند و فرمود: «خداوند است که زنده می کند و می میراند. ای خدا، به حق من و همه انبیای پیش از من، مادرم فاطه بنت اسد را ببخشای و دلیل و برهانش را بر او تلقین کن و جایگاهش را وسعت بده، همانا که تو را ارحم الراحمین هستی».
کنیه علی (ع)
در فرهنگ عرب، کنیه اسمی غیر از نام اصلی شخص است، که برای مردان با کلمه اَب و اِبن، و برای زنان با اُم و بنت می آید و غالباً برای تعظیم و تکریم شخص به کار می رود. حضرت علی (ع) هم کنیههای مختلفی داشت: از جمله:
ابو تراب که کنایه از هم نشینی آن حضرت با خاک و سجده های طولانی ایشان داشت. در سال دوم هجری، علی (ع) روزی زمین خوابیده و مقداری گرد و غبار بر لباسش نشسته بود. در این هنگام پیامبر اسلام بر بالین ایشان آمد و با خطاب «یا ابوتراب» آن حضرت را بیدار کرد. از آن زمان آن حضرت به این کنیه مشهور شدند. ابوریحانتین: این کنیه را هم پیامبر برای ایشان قرار داد و به معنای پدر دو ریحانه بهشت، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است.
القاب علی (ع)
در فرهنگ اعراب، لقب اسمی غیر از اسم اصل شخص و نامی است که کسی به آن شهرت می یابد. لقب بر مدح یا ذَمّ شخص اشاره دارد. القاب حضرت علی (ع) فراوان است و همگی دلالت بر مدح حضرت علی (ع) می کنند؛ از جمله:
یعسوب الدین و یعسوب المؤمنین: ابن ابی الحدید که از بزرگان اهل سنت است، در این باره می گوید: این دو لقب را پیامبر اکرم (ص) در دو نوبت به علی بخشید. یک بار به او لقب یعسوب الدین را داد؛ یعنی مالک و رئیس و حاکم دین، و در نوبت دیگر فرمود: یعسوبُ المؤمنین؛ یعنی آقا و رئیس مؤمنان.
مرتضی لقب دیگر حضرت علی (ع) به این معناست که رفتار و کردار آن حضرت، مورد پسند خدا و رسول خداست. از دیگر لقب های آن حضرت، می توان به اسدالله (شیرخدا)، حیدر (شیر بیشه ایمان) و کاشِفُ الکَرب (برطرف کننده غم) اشاره کرد.
نهج البلاغه علی (ع)
یکی از گنجینه های جاوید و درخشان علم علوی که از روح بلند پیشوای پرهیزکاران حضرت امیر مؤمنان (ع) سرچشمه گرفته است، کتاب گرانسنگ "نهج البلاغــه" است. نهج البلاغــه برگزیده ای از خطبه ها نامه ها و سخنان کوتاه و حکمت آمیز علـی (ع) و قطره ای از اقیانوس بیکران معارف الهــی است. مجموعه ای نفیس از سخنان زیبای امیر کلام حضرت علی (ع) که گذشت روزگار نمی تواند غبار کهنگی بر آن بنشاند. ستاره ای درخشان در آسمان علم و معرفت و هنر و ادب که تا همیشه بر تارک علوم اسلامی خواهد درخشید. تأمل و تعمق در محتوای نهج البلاغــه می تواند ما را با گوشه هایی از مکتب مولای دنیا و دنیا پرستی حماسه حکومت عدالت دعا و مناجات مؤمنان در بخشهای الهیات، شجاعت، تهذیب اخلاق، سلوک و عبادت و... آشنا سازد. توجه به این کتاب شریف یکی از نیازهای نسل امروز جامعه اسلامی است.
و علی (ع) می آید ...
ساقه های نیلوفری از پایه های عرش بالا رفته و سریر ولایت را به عطر وجودی خود آراسته اند، تا او بیاید و بر تکیه گاه پوشیده از رازقی آن تکیه زند. درون کعبه چه غوغایی است امروز! ملائک، بال در بال گستره آسمان ها را پوشانیده اند و جبرائیل و میکائیل و اسرافیل حلقه خانه کعبه شدند تا پر به نور وجود او بسایند! طنین نام او هلهله شادی ملائک است. جام های افلاکی عاشقان به سوی او می آیند و گیسوان سیاه شب به یمن وجود او گل خنده های نقره ای را در میان آبشار آسمانی اش تقسیم می کند؛ چرا که امشب علی (ع) می آید!...
و جمعه چه شکوهی دارد و این جمعه شکوهی دیگر!... 13 رجب سال سی ام از عام الفیل! آسمانیان طبق طبق نور می آوردند، آن گاه که دیوار کعبه شکافته شد و فاطمه بنت اسد قدم به درون کعبه نهاد که علی اعلی خانه خویش را از برای قدوم مبارک او آماده کرده بود ... و او آمد که نام خود را از خدا گرفته بود و آمده بود تا بت های خانه را در هم بشکند و بر پشت بام آن ندای یگانگی و توحید ذات مقدس خدای تعالی را سر دهد و او را تقدیس کند و فریاد حق طلبی اش را از میان کفرها و نفاق به گوش جان های عاشقان برساند و پرواز شور آفرین کبوتران عشق را جانی تازه بخشد.
معشوق خدا
آسمانیان همه از شراب عشق علی (ع) نوشیده اند و لب از جام وصال او تر کرده اند و اینکه زمنیان را فرصتی است تا در چشمه جوشان معرفت او تن بشویند و به نور وجودی او رخ برگشایند؛ او که معشوق خداوند است و محمد (ع)، در خانه خدا، خانه عشق و شوریدگی پا به عرصه خاکی نهاد. او علی است و خدایش اعلی. او که مهتاب سپیدی رویش را از او دارد و کوچه ها همه بی قرار اویند و پنجره ها در انتظار قدوم مبارکش. او که چشمانش همه حدیث و اعجاز است و نگاه هستی بخشش پیاله جان ها را از شور زندگی، عشق و شیدایی لبریز می کند؛ او معشوق خداست.
طبیب دردمندان
یاس ها و نرگس ها در بی کران های گذرگاه هستی، عرشیان و زمینیان را در هاله ای از عطر و رویا می برند؛ چرا که عطر وجودشان را از وجود علی (ع) به ودیعت گرفته اند! آب های همه دریاها از انعکاس نام او می درخشند و می خندند و نسیم های بهاری، در وزش لابه لای شاخ و برگ های بیدهای مجنون نام او را زمزمه می کنند و نغمه خوش طنین نام اوست که این گونه بلبلان عاشق را به ترنم در آورده است و بهشت برای خاطر او تمام زنبق هایشان را نثار زمینیان کرده است! او علی است؛ طبیبی که هر کجا که لازم باشد بر زخم ها مرهم می نهد و دل های نابینا و گوش های ناشنوا و زبان های بی کلام را درمان می کند. او علی (ع) است که غفلت و نادانی و حیرت و سرگردانی را معالجه و روشنی های حکمت و عرفان را تقدیم دل ها و جان های تشنه عاشقان الهی می کند.
مردی از تبار نور
مردی می آید از تبار نور، از تبار عاشقان و شوریدگان. مردی که محمد (ص) از گل خنده های نگاه او نشاط می یابد و ابوطالب در نیمه شب های بیداری دل، با او راز دل می گوید و فاطمه بنت اسد باغ چشمانش را به روی او می گشاید تا گل شادمانی را آبشار لبخند او شکوفا کند. مردی که طلوع مهرانگیز نگاهش دیگر بار حلاوت وصال و عشق را در چشمه لایزال به جان پاکان می نوشاند و پیاله حیات عاشقان از نگاهش لبریز می شد. علی، فصیح ترین شعر حیات و زیباترین آواز آفرینش بود.
پیر مردی 92 ساله که سر و وضع مرتبی داشت در حال انتقال به خانه سالمندان بود . همسر 70 ساله اش به تازگی در گذشته بود و او مجبور بود خانه اش را ترک کند . پس از چند ساعت انتظار در سرسرای خانه سالمندان ، به او گفته شد اتاقش حاضر است . پیر مرد لبخند بر لب آورد .
همین طور که عصا زنان به طرف آسانسور می رفت ، به او توضیح دادم که اتاقش خیلی کوچک است و به جای پرده ، روی پنجره هایش کاغذ چسبانده است . پیر مرد درست مثل بچه ای که اسباب بازی تازه ای به او داده باشند با شوق و اشتیاق فراوان گفت : خیلی دوستش دارم . به او گفتم : ولی شما هنوز اتاقتان را ندیده اید ! چند لحظه صبر کنید الآن میرسیم .
او گفت به دیدن و ندیدن ربطی ندارد . شادی چیزی است که من از پیش انتخاب کرده ام . این که من اتاق را دوست داشته باشم یا نداشته باشم به مبلمان و دکور و ... بستگی ندارد بلکه به این بستگی دارد که تصمیم بگیرم چگونه به آن نگاه کنم . من پیش خودم تصمیم گرفته ام که اتاق را دوست داشته باشم . این تصمیمی است که هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم می گیرم .
من دو کار می توانم بکنم ، یکی این که تمام روز را در رختخواب بمانم و مشکلات قسمت های مختلف بدنم که دیگر خوب کار نمی کنند را بشمارم ، یا آن که از جا برخیزم و به خاطر آن قسمت هایی که هنوز درست کار می کنند شکر گزار باشم .
هر روز ، هدیه ای است که به من داده می شود و من تا وقتی که بتوانم چشمانم را باز کنم ، بر روی روز جدید و تمام خاطرات خوشی که در طول زندگی داشته ام تمرکز خواهم کرد . سن زیاد مثل یک حساب بانکی است . آنچه را که در طول زندگی ذخیره کرده باشید میتوانید بعداً برداشت کنید .
بدین خاطر ، راهنمائی من به تو این است که هر چه میتوانی شادی های زندگی را در حساب بانکی حافظه ات ذخیره کنی . از مشارکت تو در پر کردن حسابم با خاطره های شاد و شیرین تشکر میکنم . هیچ میدانی که من هنوز در حال ذخیره کردن در این حساب هستم ؟...
راهنمائی ساده زیر را برای شاد بودن به خاطر بسپارید :
1 – قلبتان را از نفرت و کینه خالی کنید .
2 – ذهنتان را از نگرانی ها آزاد کنید .
3 – سادخ زندگی کنید .
4 – بیشتر بخشنده باشید .
5 – کمتر انتظار داشته باشید .
در اولین جلسه دانشگاه استاد ما خودش را معرفی نمود و از ما خواست که کسی را بیابیم که تا به حال با او آشنا نشده ایم، برای نگاه کردن به اطراف ایستادم، در آن هنگام دستی به آرامی شانهام را لمس نمود، برگشتم و خانم مسن کوچکی را دیدم که با خوشرویی و لبخندی که وجود بیعیب او را نمایش میداد، به من نگاه میکرد.
او گفت: "سلام عزیزم، نام من رز است، هشتاد و هفت سال دارم، آیا میتوانم تو را در آغوش بگیرم؟"
پاسخ دادم: "البته که میتوانید"، و او مرا در آغوش خود فشرد.
پرسیدم: "چطور شما در چنین سن جوانی به دانشگاه آمده اید؟"
به شوخی پاسخ داد: "من اینجا هستم تا یک شوهر پولدار پیدا کنم، ازدواج کرده یک جفت بچه بیاورم، سپس بازنشسته شده و مسافرت نمایم."
پرسیدم: "نه، جداً چه چیزی باعث شده؟" کنجکاو بودم که بفهمم چه انگیزهای باعث شده او این مبارزه را انتخاب نماید.
به من گفت: "همیشه رویای داشتن تحصیلات دانشگاهی را داشتم و حالا، یکی دارم."
پس از کلاس به اتفاق تا ساختمان اتحادیه دانشجویی قدم زدیم و در یک کافه گلاسه سهیم شدیم، ما به طور اتفاقی دوست شده بودیم، برای سه ماه ما هر روز با هم کلاس را ترک میکردیم، او در طول یکسال شهره کالج شد و به راحتی هر کجا که میرفت، دوست پیدا میکرد، او عاشق این بود که به این لباس درآید و از توجهاتی که سایر دانشجویان به او مینمودند، لذت میبرد، او اینگونه زندگی میکرد، در پایان آن ترم ما از رز دعوت کردیم تا در میهمانی ما سخنرانی نماید، من هرگز چیزی را که او به ما گفت، فراموش نخواهم کرد، وقتی او را معرفی کردند، در حالی که داشت خود را برای سخنرانی از پیش مهیا شدهاش، آماده میکرد، به سوی جایگاه رفت، تعدادی از برگههای متون سخنرانیاش بروی زمین افتادند، آزرده و کمی دست پاچه به سوی میکروفون برگشته و به سادگی گفت: "عذر میخواهم، من بسیار وحشتزده شدهام بنابراین سخنرانی خود را ایراد نخواهم کرد، اما به من اجازه دهید که تنها چیزی را که میدانم، به شما بگویم"، او گلویش را صاف نموده و آغاز کرد: "ما بازی را متوقف نمیکنیم چون که پیر شدهایم، ما پیر میشویم زیرا که از بازی دست میکشیم، تنها یک راه برای جوان ماندن، شاد بودن و دست یابی به موفقیت وجود دارد، شما باید بخندید و هر روز رضایت پیدا کنید."
"ما عادت کردیم که رویایی داشته باشیم، وقتی رویاهایمان را از دست میدهیم، میمیریم، انسانهای زیادی در اطرافمان پرسه میزنند که مرده اند و حتی خود نمیدانند، تفاوت بسیار بزرگی بین پیر شدن و رشد کردن وجود دارد، اگر من که هشتاد و هفت ساله هستم برای مدت یکسال در تخت خواب و بدون هیچ کار ثمربخشی بمانم، هشتاد و هشت ساله خواهم شد، هرکسی میتواند پیر شود، آن نیاز به هیچ استعداد خدادادی یا توانایی ندارد، رشد کردن همیشه با یافتن فرصت ها برای تغییر همراه است."
"متأسف نباشید، یک فرد سالخورده معمولاً برای کارهایی که انجام داده تأسف نمیخورد، که برای کارهایی که انجام نداده است"، او به سخنرانی اش با ایراد «سرود شجاعان»پایان بخشید و از فرد فرد ما دعوت کرد که سرودها را خوانده و آنها را در زندگی خود پیاده نماییم.
در انتهای سال، رز دانشگاهی را که سالها قبل آغاز کرده بود، به اتمام رساند، یک هفته پس از فارغ التحصیلی رز با آرامش در خواب فوت کرد، بیش از دو هزار دانشجو در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند، به احترام خانمی شگفتانگیز که با عمل خود برای دیگران سرمشقی شد که هیچ وقت برای تحقق همه آن چیزهایی که میتوانید باشید، دیر نیست.
انسان به آن چیزی تبدیل میشود که به آن عشق می ورزد ، اگر سنگ را دوست داشته باشد سنگ میشود .
اگر چیزی را دوست داشته باشد همان چیز میشود .
اگر شخصی را دوست داشته باشد ، به آن شخص تبدیل میشود .
اگر به خدا عشق بورزد خدایی می شود . انتخاب با شماست .
سلام خدمت شما عزیزان ، چند روز قبل داشتم تو خونه اطلاعات داخل کامپیوتر رو کنترل میکردم که به یک کلیپ فوق العاده برخوردم ، بنظرم اومد خوبه و متنش را تااونجائیکه میتونستم و با این سواد ناقص انگلیسی براتون نوشتم . امیدوارم خوشتان بیآید .
خواننده :Celine Dion
نام آهنگ : I am alive
I get wings to fly
Oh, oh ... I'm alive ...
When you call on me
When I hear you breathe
I get wings to fly
I feel that I'm alive
When you look at me
I can touch the sky
I know that I'm alive
When you bless the day
I just drift away
All my worries die
I'm glad that I'm alive
You've set my heart on fire
Filled me with love
Made me a woman on clouds above
I couldn't get much higher
My spirit takes flight
'Cause I am alive
When you call on me
(When you call on me)
When I hear you breathe
(When I hear you breathe)
I get wings to fly
I feel that I'm alive
(I am alive)
When you reach for me
(When you reach for me)
Raising spirits high
God knows that...
That I'll be the one
Standing by through good and through trying times
And it's only begun
I can't wait for the rest of my life
When you call on me
(When you call on me)
When you reach for me
(When you reach for me)
I get wings to fly
I feel that...
When you bless the day
(When you bless, you bless the day)
I just drift away
(I just drift away)
All my worries die
I know that I'm alive
I get wings to fly
God knows that I'm alive
خدایا!
ازخیمه گاه رحمتت بیرونمان نکن.
ازآستان مهرت نومیدمان مساز.
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
ازدرگاه خویشت ما را مران.
...ای خدای مهربان!
برمن روزی حلالت را وسعت ببخش
وجسم و دینم را سلامت بدار
وخوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن
وازآتش جهنم رهایم ساز.
...خدای من!
اگرآنچه از توخواسته ام؛عنایت فرمایی؛
محرومیت ازغیرازآن؛زیان ندارد
واگرعطا نکنی هرچه عطا جزآن منفعت ندارد.
یارب! یارب! یارب!
...خدای من!
این منم و پستی وفرومایگی ام
واین تویی با بزرگی وکرامتت
ازمن این می سزد وازتوآن...
...چگونه ممکن است به ورطه نومیدی
بیفتم در حالی که تومهربان وصمیمی جویای حال منی.
...خدای من!
توچقدر با من مهربانی با این جهالت
عظیمی که من بدان مبتلایم!
توچقدر درگذرنده وبخشنده ای با این همه
کاربد که من می کنم واین همه زشتی
کردارکه من دارم.
...خدای من!
توچقدربه من نزدیکی با این همه فاصله ای
که من ازتو گرفته ام.
...توکه این قدردلسوزمنی!...
...خدایا توکی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟