بیل گیتس : اگرفنّاوری جنرال موتـــورز با سرعتی همســــان فنّاوری کامپیوتر پیشرفت کرده بود ، امروز اتومبیل هایی سوار میشدیم که : سرعتشان 22000 مایل بر ساعت بود ! مصرف بنزین آنها 4 لیتر درهر 1000 مایل بود!! بهای آنها 25 دلار بود!!! پاسخ جنرال موتورز: |
اسپندارمذ:در اوستا سپنتا آرمئیتى، در پهلوى سپَندارمَت، در فارسى سپندارمذ و اسپندارمذ و اسفندارمذ و سفندارمذ. سپنت صفت است بمعنى مقدس که بعدها به آرمئیتى متصل شده است، و آن خود مرکب است از دو جزء: اَرِم که قید است بمعنى درست، آنچنانکه باید و شاید، بجا. دوّم مَتى بمعنى اندیشیدن، در ترکیب ارم + متى، میم به ادغام حذف شده، بنابراین ارمتى بمعنى فروتنى و بردبارى و سازگارى و سپنته آرمتى بمعنى بردبارى و فروتنى مقدس است. در وِدا نیز آرمتى آمده. در یک موضع از ریگودا، و گاهى نیز در اوستا این کلمه بمعنى زمین استعمال شده، در پهلوى آنرا خرد کامل ترجمه کردهاند. اسپندارمذ یکى از امشاسپندان هفتگانهء دین زرتشتى است. اسپندارمذ در عالم معنوى مظهر محبت و بردبارى و تواضع اهورمزداست و در جهان جسمانى فرشتهایست موکل بر زمین و به این مناسبت آنرا مؤنث دانسته، دختر اهورمزدا خواندهاند. سپندارمذ موظف است که همواره زمین را خرم و آباد و پاک و بارور نگه دارد. هرکه به کشت و کار پردازد و خاکى را آباد کند خوشنودى اسپندارمذ را فراهم کرده است. کلیهء خوشنودى و آسایش در روى زمین، سپرده بدست اوست. مانند خود زمین این فرشته شکیبا و بردبار است مخصوصاً مظهر وفا و اطاعت و صلح و سازش است. ایزد آبان و ایزد دین و ایزد ارد از همکاران و یاران او شمرده میشوند. دیو ناخشنودى و خیرهسرى موسوم به ترومئیتى(1)، همستار یا رقیب و دشمن بزرگ سفندارمذ محسوب است. آخرین ماه سال و پنجمین روز ماه موسوم است به سپندارمذ. در ایران قدیم در این روز جشن میگرفتهاند. بقول ابوریحان بیرونى این عید بزنان تخصیص داشته و از شوهران خود هدیه دریافت میکردهاند از این رو بجشن مژدگیران معروف بوده است. بید مشک گل مخصوص سپندارمذ میباشد. (یشتها تألیف پورداود ج 1 صص 93 – 95). بنابر آنچه گذشت اسپندارمذ به چهار معنى آمده است: 1:فرشتهء موکل بر درختان و بیشهها و تدبیر امور و مصالحى که در ماه و روز اسفندار واقع میشود بدو تعلق دارد. (برهان). رجوع به سپندارمذ شود.2: (اِ مرکب) نام ماه دوازدهم از سال شمسى.3:زمین. ارض. (برهان). 4: مدت ماندن آفتاب در برج حوت. اسفندارمذ.
این مطلب نقل شده از فرهنگ لغت دهخدا هست.
یک روز کارمند پستی که به نامههایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی میکرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامهای به خدا !
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود:
خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی میگذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.
این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج میکردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کردهام، اما بدون آن پول چیزی نمیتوانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن ...
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان نودوشش دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت، تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود: نامهای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود :
خدای عزیزم، چگونه میتوانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی ... البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشتهاند ... !!
زمانی که بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای صبحانه را شب درست کند . و من به خاطر می آورم شبی را او صبحانه ای ، پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، تهیه کرده بود . در آن شب ، مادرم یک بشقاب تخم مرغ ، سوسیس و بیسکویت های بی نهایت سوخته در جلوی پدرم گذاشت . یادم می آید منتظر شدم که ببینم آیا هیچ کسی متوجه شده است ! با این وجود ، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود دستش را به سوی بیسکویت دراز کرد ، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روز ام در مدرسه چطور بود . خاطرم نیست که آن شب چه چیزی به پدرم گفتم ، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا می کردم که داشت کره و ژله روی آن بیسکویت سوخته می مالید و هرلقمه آن را می خورد .
وقتی من آن شب از سر میز غذا بلند شدم ، به یادم میآید که صدای مادرم شنیدم و او برای سوزاندن بیسکویت ها از پدرم عذر خواهی میکرد . و هرگز فراموش نخواهم کرد چیزی را که پدرم گفت: ((عزیزم، من عاشق بیسکویت های سوخته هستم .)) همان شب ، رفتم که پدرم را برای شب بخیر ببوسم و از او سوال کنم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویت هایش سوخته باشد . او مرا در آغوش کشید و گفت: (( مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و او خیلی خسته است . بعلاوه اینکه بیسکویت کمی سوخته هرگز هیچ کسی را نمی کشد ! ))
زندگی مملو از چیزهای ناقص ... و افراد دارای کاستی هست . من اصلاً در هیچ چیزی بهترین نیستم، و روز های تولد و سالگرد ها را درست مثل هر کسی دیگر فراموش می کنم . اما چیزی که من در طی سال ها پی برده ام این است که یاد گیری پذیرفتن عیب های همدیگر و انتخاب جشن گرفتن تفاوت های یکدیگر یکی از مهمترین را ه حل های ایجاد روابط سالم، فزاینده و پایدار می باشد.
و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمت های خوب ، بد ، و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و آن ها را به خدا واگذار کنی . چرا که در نهایت ، او تنها کسی است که قادر خواهد بود رابطه ای را به تو ببخشد که در آن یک بیسکویت سوخته موجب قهر نخواهد شد . ما می توانیم این را به هر رابطه ای تعمیم دهیم . در واقع ، تفاهم اساس هر روابطی است ، شوهر ، همسر ، والدین ، فرزند ، برادر ، خواهر و یا دوست !
((کلید دستیابی به شادی تان را در جیب کسی دیگر نگذارید آن را پیش خودتان نگهدارید.))
بنابراین، لطفاً یک بیسکویت به من بدهید ، و آره ، از نوع سوخته حتماً خیلی خوب خواهد بود.!.!.!.!
اینک زمین را می ستایم
زمینی که ما را در بر گرفته است
ای اهورا مزدا
زنان را می ستایم
زنانی و مردانی را که از آن تو به شمار آیند
و از بهترین اشه برخوردارند می ستایم
** اشه : به معنی راست و درستی است
روز عشق را از 26 بهمن ( ولنتاین ) به 29 بهمن ( سپندار مزگان ایرانیان باستان ) تغییر خواهیم داد .
حافظ شیرازی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صائب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
شهریار
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
!نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
سلام
دوستان امروز و الآن در حال گذروندن سخت ترین پنجشنبه کاری هستم ! یکسری اتفاقات و صحبتهای حاشیه ای در محل کار و روشن شدن بعضی از زوایای پنهان آدمها منجر به بحثی حدود 2 الی 3 ساعته بنده با همکاران شد که امیدوارم بامید خدا ختم بخیر بشه . فقط اینو میدونم که خدا خیلی من رو دوست داره هر آنچه که آدم سراپا گناهکار و تقصیرم اما همیشه در لحظاتی که نیاز داشتم بهم کمک کرده و زوایای پنهان و پیدای آدمها و زندگی رو بهم نشون داده ، پس خیلی محکم و از ته دل و برای هزارمین دفعه و تا آخرین لحظه زندگیم میگم : خداجون دوست دارم
بعضی دوستیها مثله قصه نوحه ، (بعضیا از ترس توفان میآن پیشت ) .
بعضی دوستیها مثله قصه ی ابراهیمه ( باید همه چیزتو قربانی کنی ) .
بعضی دوستیها مثله قصه مسیحه ( آخرش به صلیب میکشنت ).
اما بیشتره دوستیها مثله قضیه موساست ، ( یه کم که دور میشی یه گوساله جاتو میگیره)
معلّم یک کودکستان به بچههاى کلاس گفت که میخواهد با آنها بازى کند. او به آنها گفت: فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکى بردارید و درون آن، به تعداد آدمهایى که از آنها بدتان میآید، سیبزمینى بریزید و با خود به کودکستان بیاورید.
فردا بچهها با کیسههاى پلاستیکى به کودکستان آمدند. در کیسه بعضیها ٢، بعضیها ٣، بعضیها تا ٥ سیبزمینى بود. معلّم به بچهها گفت تا یک هفته هر کجا که میروند کیسه پلاستیکى را با خود ببرند.
روزها به همین ترتیب گذشت و کمکم بچهها شروع کردند به شکایت از بوى ناخوش سیبزمینیهاى گندیده. به علاوه، آنهایى که سیبزمینى بیشترى در کیسه خود داشتند از حمل این بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته، بازى بالاخره تمام شد و بچهها راحت شدند. معلّم از بچهها پرسید: «از این که سیبزمینیها را با خود یک هفته حمل میکردید چه احساسى داشتید؟» بچهها از این که مجبور بودند سیبزمینیهاى بدبو و سنگین را همه جا با خود ببرند شکایت داشتند. آنگاه معلّم منظور اصلى خود از این بازى را این چنین توضیح داد: «این درست شبیه وضعیتى است که شما کینه آدمهایى که دوستشان ندارید را در دل خود نگاه میدارید و همه جا با خود میبرید. بوى بد کینه و نفرت، قلب شما را فاسد میکند و شما آن را همه جا همراه خود حمل میکنید. حالا که شما بوى بد سیبزمینیها را فقط براى یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور میخواهید بوى بد نفرت را براى تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟»چطور میخواهید بوى بد نفرت را براى تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟
TOYOTA : The One You Only Trust Always
HYUNDAI : Hope You Understand Nothing's Drivable And Inexpensive
OPEL : Old People Enjoying Life
FIAT : Failure in Italian Automotive Technology
PORSCHE: Proof Of Rich Spoiled Children Having Everything
KIA : Killed In Accidents
FORD : Fix Or Repair Daily
HONDA : Hanged Over Now Driving Away
BMW : Brings Me Women
VOLVO : Very Old Looking Vehicular Object
GOLF : Girls Only Love Fun
AUDI : Another Ugly Deutsche Invention
SAAB : Svenska Aeroplan Aktie Bolaget
PONTIAC : Poor Old Nigger Thinks It`s Cadillac
BUICK : Big Ugly Indestuctible Car Killer
DODGE : Dead Old Dog Going East
SUBARU : Screwed Up Beyond All Repair Usually
LOTUS : Lots Of Trouble Usually Serious
GM (General Motors) : Greatest Mistake