دست نوشته های یک نفر ...

هرکجا هستم باشم ، آسمان مال من است ، پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .

دست نوشته های یک نفر ...

هرکجا هستم باشم ، آسمان مال من است ، پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .

مدارس ژاپن و ...

کارشناسان تربیتی ژاپن اظهار می دارند :
ما در جنگ جهانی دوم همه چیز خود را از دست دادیم اما معلم داشتیم...  ما خانه هایمان را کوچک و مدرسه ها یمان را بزرگ می سازیم.
چندسال پیش  موفق به بازدید از یک مدرسه ژاپنی شدم. در بدو ورود آنچه برایم جالب بود آوای خوش و آرام زنگ پایان ساعت کلاس بود , صدای (دینگ دانگ) که با شنیدن آن دانش آموزان به آرامی از کلاس های خود خارج شدند،
من به اتفاق  راهنما از کلیه کلاس ها بازدید کردم, نکته  قابل توجه این بود که بر خلاف مدارس ایرانی که با تغییر ساعت کلاس ها, آموزگاران به کلاس دیگر می روند, در مدرسه ی ژاپنی این دانش آموزان بودند که به کلاس آموزگاران می رفتند; به عنوان مثال, دانش آموزان کلاس اول و دوم , که با هم در ساعت دوم برنامه ی درسی خود, نقاشی داشتند; به اتفاق به کلاس نقاشی آمده بودند. در کلاس نقاشی میز بزرگی در وسط اتاق به چشم می خورد که صندلی ها در اطراف آن چیده شده بودند. بر روی دیوارهای کلاس قفسه های چوبی قرار داشت که انواع  وسایل نقاشی مثل ماژیک, مداد رنگی, آبرنگ و انواع مقوا و.... جهت استفاده دانش آموزان به چشم  می‌خورد. معلم نقاشی آن روز موضوع  بازیافت زباله را برای نقاشی دانش آموزان تعیین نموده بود و  دانش آموزان هر یک با لوازم دلخواه خود و بهره گیری از خلاقیت فردی مشغول نقاشی بودند.
نکته  قابل توجه دیگر این بود که در هر کلاس دانش آموزان از حیوانی نگهداری می کردند، مثل لاک پشت, ماهی, خرچنگ و......, اما کلاسی که بیش از همه جلب توجه می کرد, کلاس مهارت زندگی بود. در یک طرف این کلاس تعدادی میز و چرخ خیاطی و اتو و ......به چشم می خورد و در طرف دیگر که فضایی شبیه آشپزخانه بود، کابینت, ظرفشویی و گاز خوراک پزی و......  قرار داشت. دانش آموزان در این کلاس مهارت های آشپزی, خیاطی,شستن ظرف و...... را می‌آموختند. پس از بازدید از کلاس‌ها در دفتر مدرسه جلسه‌ای تشکیل شد تا به پرسش و پاسخ بپردازیم. بعد از ورود به دفتر آموزشگاه, یک صندلی چرخ دار در گوشه دفتر, این سوال را برایم به وجود آورد که کدام یک از کارکنان مدرسه مشکل جسمی دارند؟ در مورد پاسخ این سوال در آخر جلسه مدیر مدرسه, شرح دادند که دانش آموزان مدرسه هر هفته یک روز به نوبت باید از لحظه ی ورود به مدرسه تا زمان خروج , بر روی صندلی چرخ دار بنشینند و روز بعد احساس خود را به صورت انشاء نوشته و برای سایر دانش آموزان بیان نمایند. به این ترتیب بچه ها یاد می گیرند که قدر سلامتی خود را بدانند و هم با مشاهده یک معلول جسمی او را تحقیرو تمسخر نکنند. 
از مدیر مدرسه سوال شد; شما دانش آموزان خوب را چگونه تشویق می کنید؟ مدیر مدرسه متوجه منظور ما نشد و با کنجکاوی به چهره مترجم نگاه کرد. مترجم توضیح داد که به دانش آموزی که نمرات خوب دارد چه جایزه می دهید؟  با این سوال، مدیر با تعجب پرسید مگر برای اینکه دانش آموزی درس خوانده است, باید به او جایزه داد؟ مترجم سوال کرد  پس چه تفاوتی بین دانش آموزان درس خوان و موفق, با دانش آموزانی که در دروس خود موفق نیستند, قائل می شوید؟
مدیر مدرسه پاسخ داد: ما به دانش آموزان موفق تکلیف بیشتری می دهیم. دانش آموزان ژاپنی برای ورود به دبیرستان، آزمون دشواری را پیش رو دارند لذا, دانش آموزی که تکلیف بیشتری از آموزگار خود دریافت می‌کند, خوشحال است و می‌داند که برای آزمون ورودی دبیرستان می‌تواند خود را آماده ‌تر نماید, بنابراین تکلیف بیشتر بهترین پاداش برای دانش آموز موفق است. در مورد تشویق معلمان هم متوجه شدیم که به همین روش عمل می شود و به آموزگاران موفق, پروژه‌های تحقیقاتی محول می شود. پس اززنگ پایان مدرسه, همه ما شاهد آن بودیم که دانش آموزان همه با هم کلاس ها و مدرسه خود را تمیز و پاکیزه کردند و بعد از مدرسه خارج شدند. در واقع دانش آموزان ژاپنی هر روز با ورود به مدرسه, مدرسه ای پاکیزه و تمیز تحویل می‌دهند و حس مسوولیت پذیری را از همان دوران مدرسه می‌آموزند.
تفاوت قابل توجه دیگر مدیران مدارس بودند که بعد از 30 سال تدریس, اگر در آزمون مدیران پذیرفته شوند, شایستگی خود را برای احراز پست مدیریت مدرسه به اثبات می رسانند و جالب است که اکثر مدیران در سال اول آزمون مدیریت موفق نمی شوند و بسیاری از ایشان پس از 32 یا حتی 37 سالگی، بالاخره در آزمون پذیرفته می‌شوند و خلاصه این که با دنیایی از تجربه و مهارت, به امید آنکه ما نیز بتوانیم با یاری  هم مدارسی این چنین فعال و پویا و کارآمد بسازیم  . 


  

گزارش بازدید گروه فیزیک استان همدان از یک مدرسه ژاپنی

آهنگ Lady in red

این آهنگ دلنشین کریس دی برگ حاشیه های جالب داشت. نام این آهنگ lady in red  می باشد و در بسیاری از منابع آمده است که کریس دی برگ این آهنگ را پس از شنیدن ماجرای زن ایرانی سرخ پوش ساخته است.

زن سرخ‌پوش، یا یاقوت،(متولد ۱۳۰۵) لقب زنی است مجهول الهویه از اهالی تهران که در حدود ۳۰سال، هر روز، ساکت و آرام با لباس، کفش، کیف و جوراب قرمز رنگ در میدان فردوسی و اغلب ضلع شمال شرقی آن می‌ایستاد و انتظار میکشید.او تا حدود سال‌های ۶۲-۶۱هر روز به این کار ادامه میداد و به گفته مردم، یکباره از صحنه محو شد. روایات در باره این زن زیاد هست و کلا بر این باورند که او در عشق شکست خورده بود و در انتظار معشوق گم گشته در آن مکان به انتظار می ایستاده.

 

I’ve never seen you looking so lovely as you did tonight

هیچگاه تو را مثل امشب این چنین دوست داشتنی ندیده ام

I’ve never seen you shine so bright ,

هیچگاه تو را این چنین شاداب ندیده ام

I’ve never seen so many men ask you if you wanted to dance ,

هیچگاه ندیده ام این همه از تو تقاضای رقص کرده باشند

They’re looking for a little romance , given half a chance ,

با کمترین امید در پی اندکی عشقند

And I’ve never seen that dress you’re wearing ,

و هیچگاه لباسی را که به تن داری ندیده ام

Or the highlights in your hair that catch your eyes ,

یا رقص چشم نواز رنگ ها را در موهایت

I have been blind .

تا به حال کور بوده ام

The lady in red is dancing with me , cheek to cheek ,

بانوی سرخ پوش چهره به چهره با من میرقصد

There’s nobody here ; it’s just you and me ,

کسی اینجا نیست ، تنها من و توایم

It’s where I wanna be ,

این همان جایی است که می خواهم باشم

But I hardly know this beauty by my side ,

این زیبایی را در کنارم به سختی باور می کنم

I’ll never forget the way you look tonight .

هرگز از یاد نخواهم برد آن گونه که امشب می نگری

I’ve never seen you looking so gorgeous as you did tonight ,

هیچگاه مثل امشب محشر نبوده ای

I’ve never seen you shine so bright , you were amazing ,

هیچگاه تو را این چنین شاداب ندیده ام ، فوق العاده ای

I’ve never seen so many people want to be there by your side ,

هیچگاه ندیده بودم که این همه بخواهند در کنار تو باشند

And when you turned to me and smiled , it took my breath away ,

و انگاه که به سویم برگشتی و لبخند زدی ، نفس در سینه ام حبس شد

And I have never had such a feeling ,

هرگز چنین احساسی نداشته ام

Such a feeling of complete and utter love , as I do tonight .

چنین احساس عشق ناب و کاملی ، چون امشب

The lady in red is dancing with me , cheek to cheek ,

بانوی سرخ پوش چهره به چهره با من میرقصد

There’s nobody here ; it’s just you and me ,

کسی اینجا نیست ، تنها من و توایم

It’s where I wanna be ,

این همان جایی است که می خواهم باشم

But I hardly know this beauty by my side ,

این زیبایی را در کنارم به سختی باور می کنم

I’ll never forget the way you look tonight .

هرگز از یاد نخواهم برد آن گونه که امشب می نگری

I never will forget the way you look tonight …

هرگز از یاد نخواهم برد آن گونه که امشب می نگری

The lady in red , my lady in red ,

بانوی سرخ پوش ، بانوی سرخ پوش من

I Love You .

دوستت دارم

دایره راحتی ...


دایره راحتی به هر کاری گفته میشه که یه روتین قدیمی داشته باشه و موقع انجام دادنش آرامش داشته باشید. از طرف دیگه، بیرون اومدن از دایره راحتی یعنی بالا رفتن سطح اضطراب موقع انجام کاری. شاید با خودتون فکر کنید بالا رفتن سطح اضطراب نمیتونه خوب باشه. تحقیقات نشون میده که بالا رفتن اضطراب به میزان کم میتونه باعث موفقیت و پیشرفت خیلی سریع در جنبه های مختلف زندگی باشه.
موقع خوابیدن، غذا پختن، تلویزیون تماشا کردن و همه ی کارهای روتین دیگه، هیچوقت احساس ناراحتی ندارید، چون هیچ چیز نا آشنا نیست و از وقتی که به یاد دارید این کارها رو در زندگی تکرار کردین. اضطرابی که به موقع بیرون اومدن از دایره راحتی به آدم دست میده، به خاطر نا آشنا بودن با کاریه که قراره انجام بدیم. شروع کردن یه کسب و کار جدید، ثبت نام در یه دوره ی آموزشی، برنامه ریزی برای یه سفر هیجان انگیز و… همه ی اینها کارهایی هستند که آدم رو از دایره راحتی بیرون میارن. اما در عوض چه چیزهایی بهمون هدیه میدن؟
اگه قرار بود هیچوقت کسی از دایره راحتی اش بیرون نیاد، دنیا هیچ پیشرفتی نمی کرد. قاره های جدید دنیا کشف نمی شدند و آدم ها هنوز به شیوه ی غارنشینی زندگی می کردند. اهمیت بیرون اومدن از دایره راحتی زندگیتون بخاطر اینه که باعث میشه دریچه های جدیدی به روی زندگیتون باز بشه. دریچه هایی که هیچوقت و هیچوقت موقع تماشای تلویزیون یا چرت بعد از ظهری در خونه نصیبتون نمیشه.
به زندگی به چشم یک فرصت یک باره نگاه کنید. دویت دارید همیشه توی دایره ی راحت و محدود خودتون باشید؟ یا دوست دارید کش بیاد و مرزها رو بشکنید، بگردید، امتحان کنید، سعی و خطا کنید؟ انتخاب با شماست. اگه هنوز هم کارهایی هست که انجام دادنشون تپش قلبتون رو بالا میبره، باید خوشحال باشید و فرصت هاتون رو از دست ندید. بیرون از دایره راحتی، جایی هست که همه ی چیزهای خارق العاده اتفاق میفته.