| |
ایرانیان قدیم شادی و نشاط را از موهبت های خدایی و غم و اندوه و تیره دلی را از پدیده های اهریمنی می پنداشتند. مراسم نوروز، جشن مهرگان، جشن سده، چهارشنبه سوری و شب یلدا و سنت های دیگر در واقع بیانگر این حقیقت است که ایرانیان پس از رهایی از بیدادگری و ستم به شکرانه بازیافتن آزادی، جشن برپا می ساختند و پیروزی نیکی بر بدی و روشنایی بر تاریکی و داد بر ستم را گرامی می داشتند.
| |
در ایران کهن هر یک از سی روز ماه، نامی ویژه دارد، که نام فرشتگان است. نام دوازده ماه سال نیز در میان آنهاست. در هر ماه روزی را که نام روز با نام ماه یکی باشد، جشن می گرفتند . دی ماه، در ایران کهن، چهار جشن، وجود داشت. نخستین روز دی ماه و روزهای هشتم، پانزدهم و بیست و سوم، سه روزی که نام ماه و نام روز یکی بود. و در این سی روز ماه، سه روز آن «دی» نام دارد و هر سه روز را در گذشته جشن می گرفتند. امروز از این چهار جشن تنها شب نخستین روز دی ماه، یا شب یلدا را جشن می گیرند، یعنی آخرین شب پاییز، نخستین شب زمستان، پایان قوس، آغاز جدی و درازترین شب سال.
| |
یلدا از نظر معنی معادل با کلمه نوئل از ریشه ناتالیس رومی به معنی تولد است و نوئل از ریشه یلدا است . واژه یلدا سریانی و به معنی ولادت است . ولادت خورشید ( مهر و میترا ) و رومیان آن را ( ناتالیس انویکتوس ) یعنی روز ( تولد مهر شکست ناپذیر ) نامند .
| |
| آیا می دانید حکایت درخت کریسمس و ستاره بالای آن چیست ؟ |
از منابع رومی می دانیم که پیران و پاکان در این شب به تپه ای رفته ، با لباس نو و مراسمی از آسمان می خواستند که آن «رهبربزرگ» را برای رستگاری آدمیان گسیل دارد و باور داشتند که نشانه زایش آن ناجی ، ستاره ایست که بالای کوهی – به نام کوه فیروزی- که دارای درخت بسیار زیبایی بوده است، پدیدار خواهد شد. ظاهرا پس از مسیحی شدن رومیان، سیصد سال بعد از تولد عیسی مسیح، کلیسا جشن تولد مهر را به عنوان زادروز عیسی پذیرفت، زیرا، موقع تولد او دقیقا معلوم نبود. ازین روست که تا امروز بابانوئل با لباس و کلاه موبدان ظاهر می شود و درخت سرو و ستاره بالای آن هم یادگار مهری هاست، | |
همچنین گفته میشود وقتی میتراییسم از تمدن ایران باستان در جهان گسترش یافت،در روم وبسیاری از کشورهای اروپایی ،روز 21 دسامبر ( 30 آذر ) به عنوان تولد میترا جشن گرفته میشد.ولی پس از قرن چهارم میلادی در پی اشتباهی که در محاسبه روز کبیسه رخ داد . این روز به 25 دسامبر انتقال یافت | |
آیین شب یلدا یا شب چله
صدای پای یلدا آرام آرام به گوش می رسد . پدربزرگها و مادر بزرگها خانه را برای استقبال از فرزندان می آرایند و فرزندان و نوه ها نیز از آن سوی برای دیدار بزرگان خانواده بی قرارند . برگزاری مراسم یلدا ، آیینی خانوادگی است و گردهمایی ها به خویشاوندادن و دوستان نزدیک محدود میشود . ایران کشوری با فرهنگی غنی است که مردمانش بنا به ذوق و سلیقه و طبیعت منطقه ای که در آن زیست می کنند هر یک برای برگزاری سنت های کهن آداب خاص خود را دارند
آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص ، هندوانه، انار و شیرینی و میوه های گوناگون است که همه جنبه نمادی دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند.
| |
فال حافظ و شاهنامه خوانی
شاهنامه خوانی و قصه گویی پدربزرگ و مادربزرگ دور کرسی برای کوچکترها نیز از آیین های یلدا است که خاطرات شیرینی برای بزرگسالی آنها فراهم می آورد. |
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد، داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد.
به پر و پای فرشته و انسان پیچید، خدا سکوت کرد، کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا سکوتش را شکست و گفت: "عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن."
لا به لای هق هقش گفت: "اما با یک روز... با یک روز چه کار می توان کرد؟ ..."
خدا گفت: "آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمییابد هزار سال هم به کارش نمیآید"، آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: "حالا برو و یک روز زندگی کن."
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید، اما میترسید حرکت کند، میترسید راه برود، میترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایدهای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم.."
آن وقت شروع به دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را بویید، چنان به وجد آمد که دید میتواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، میتواند پا روی خورشید بگذارد، می تواند ....
او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما ...
اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمیشناختند، سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد، او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
او در همان یک روز زندگی کرد.
فردای آن روز فرشتهها در تقویم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیست!"
زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم، اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد، عرض یا چگونگی آن است.
امروز را از دست ندهید، آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد!؟
باسلام ؛ خدمت شما بازدیدکنندگان وبلاگ و دوستان عزیز که مطالب را مطالعه مینمائید . چند روز پیش کتابی به دستم رسید بنام طرفداران شیفته / Raving Fans که نویسنده آن آقایان کنت بلانچارد و شلدون باولز ( نویسندگان کتاب مدیریت یک دقیقه ای ) بودند .
این کتاب در خصوص چگونگی رفتار با مشتری و چگونگی مواجهه با آنان برای جلب رضایت ایشان و تبدیل آن به طرفداران شیفته میباشد که فوق العاده کتاب تاثیر گذار و کاربردی میباشد . به آن دسته از دوستان که به نوعی در حال خدمت گذاری به مردم میباشند و میخواهند در صنعت خودشان به رتبه برتر و دارای مشتریان شیفته و همیشگی باشند و خدمات آنها همیشه متمایز از دیگر واحدهای مشابه باشد ، پیشنهاد میکنم حتماً این کتاب را که سرشار از انرژی و دید مثبت میباشد را مطالعه نمایند . گوشه ای از نکات این کتاب :
سه راز ایجاد طرفداران پرشور :
1 – مشخص کنید چه میخواهید .
2 – به خواسته های مشتریان پی ببرید .
3 – ارائه بدهید باضافه یک درصد .
و جمله نهائی که هدف این کتاب میباشد برای شما عزیزان خدمت گذار به مردم این است *** چشم اندازتان را باضافه یک درصد ارائه دهید *** .
امیدوارم با خواندن این کتاب قدمی دیگر در امر مهم مشتری مداری و فراتر از آن تبدیل مشتریان به طرفداران شیفته برداشته و در صنعت خود نیز پیشگام باشید و دیگران از شما الگو بگیرند . خواهشمند است هر کس این کتاب را مطالعه کرد نظرش را برای بنده نیز بگذارد ( نظر / کامنت ) .
موفق باشید
یک توپ بسکتبال تو دست من تقریباً 19 دلار میارزه .یک توپ بسکتبال تو دست مایکل جوردن تقریباً 33 میلیون دلار میارزه.بستگی داره تو دست کی باشه .
A basketball in my hands is worth about $19.
A basketball in Michael Jordan's hands is worth about $33 million.
It depends whose hands it's in.
-------------------------------------------------
یک توپ بیس بال تو دست من شاید 6 دلار بیارزه .یک توپ بیس بال تو دست راجر کلمن 4.75 میلیون دلار میارزه .بستگی داره تو دست کی باشه .
A baseball in my hands is worth about $6.
A baseball in Roger Clemens' hands is worth $4.75 million.
It depends on whose hands it's in.
-------------------------------------------------
یک راکت تنیس تو دست من بدون استفاده است .یک راکت تنیس تو دست آندره آقاسی میلیونها میارزه .بستگی داره تو دست کی باشه .
A tennis racket is useless in my hands.
A tennis racket in Andre Agassi's hands is worth millions.
It depends whose hands it's in.
-------------------------------------------------
یک عصا تو دست من می تونه یه سگ هار رو دور کنه .یک عصا تو دست موسی دریای بزرگ رو می شکافه.بستگی داره تو دست کی باشه .
A rod in my hands will keep away an angry dog..
A rod in Moses' hands will part the mighty sea.
It depends whose hands it's in.
-------------------------------------------------
یک تیرکمون تو دست من یک اسباب بازی بچگانه است .یک تیرکمون تو دست داوود یک اسلحه قدرتمنده.بستگی داره تو دست کی باشه .
A slingshot in my hands is a kid's toy.
A slingshot in David's hand is a mighty weapon.
It depends whose hands it's in.
-------------------------------------------------
دوتا ماهی و پنج تیکه نون تو دست من دوتا ساندویچ ماهی میشه .دوتا ماهی و پنج تیکه نون تو دستای عیسی هزاران نفر رو سیر میکنه .بستگی داره تو دست کی باشه .
Two fish and 5 loaves of bread in my hands is a couple of fish sandwiches.
Two fish and 5 loaves of bread in Jesus' hands will feed thousands.
It depends whose hands it's in.
-------------------------------------------------
همونطور که می بینی، بستگی داره تو دست کی باشه .پس دلواپسی ها، نگرانی ها، ترس ها، امیدها، رویاها، خانواده ها و نزدیکانت رو به دستان خدا بسپار چون ...بستگی داره تو دست کی باشه .
As you see now , it depends whose hands it's in.
So put your concerns, your worries, your fears, your hopes, your dreams, your families and your relationships in God's hands because...
It depends whose hands it's in.
-------------------------------------------------
این پیام تو دستای توست .
Smile Have a Great Day !!!!!
لبخند بزن، روز خوبی داشته باشی !
Answer the phone by LEFT ear
برای صحبت با موبایل از گوش چپ استفاده کن
Do not drink coffee TWICE a day
روزانه بیش از دو فنجان قهوه ننوشید.
Do not take pills with COOL water
قرص و داروها را با آب خیلی سرد تناول نکنید.
Do not have HUGE meals after 5pm
بعد از ساعت 5:00 از خوردن غذای چرب خوداری کنید.
Reduce the amount of TEA you consume
مصرف چای روزانه را کم کنید
Reduce the amount of OILY food you consume
از مقدار غذای چرب و اشباع شده با روغن در وعده های غذایی کم کنید
Drink more WATER in the morning, less at night
در صبح آب بیشتر و در شب آب کمتر بنوشید.
Keep your distance from hand phone CHARGERS
از گوشی موبایل در زمان شارژ شدن دوری کنید.
Do not use headphones/earphone for LONG period of time
از سمعکهای تلفن ثابت و موبایل برای مدت طولانی استفاده نکنید.
Best sleeping time is from 10pm at night to 6am in the morning بهترین زمان خواب از ساعت 10:00 شب تا ساعت 6:00 صبح است
Do not lie down immediately after taking medicine before sleeping
بعد ازخوردن دارو فورا" به خواب نروید.
When battery is down to the LAST grid/bar, do not answer the phone as the radiation is 1000 times
زمانیکه باتری موبایل ضعیف است با جایی تماس نگیرید و تماس کسی را جواب ندهید چون در این حالت امواجی که گوشی منتشر می کند 1000 برابر است.
نمیدانستم که برای دوستداشتنِ دانایی
باید رو به دعای آینه یا امیدِ آب
آهسته از تشنگیِ این تُنگِ شکسته سخن گفت:
فقط میدانم
یک جای خیلی دور
دریا داغدارِ مُرغانِ مهاجریست
که همین نزدیکیها
رو به امید آب و دعای آینه رفتند
و دیگر باز نیامدند.
ببین!
دارم با شما
از احتمالِ حادثه سخن میگویم!
شما ماهیانِ کوچکِ دریاندیده نمیدانید
این خانه، این کوچه، این جهانِ بیجواب حتی
دستِ کمی از دل تنگِ این تُنگِ تشنه ندارد!
حالا میگویید چه کنیم؟
راه بیفتیم و از داغِ دریا ... تشنه بمیریم؟!
سید علی صالحی
مردی چهار پسر داشت ، آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود : پسر اول در زمستان ، پسر دوم در بهار ، پسر سوم در تابستان و پسر چهارم در پائیز به کنار درخت رفتند .
سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند :
پسر اول گفت : درخت زشتی بود ، خمیده و در هم پیچیده .
پسر دوم گفت : نه ، درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن .
پسر سوم گفت : نه ، درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطر آگین که با شکوه ترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام .
پسر چهارم گغت : نه !!! درخت بالغی بود پر بار از میوه ها ، پر از ازندگی و زایش !
مرد لبخندی زد و گفت : همه شما درست گفتید ، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید ! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان بر اساس یک فصل قضاوت کنید : همه حاصل آنچه هستند و لذت ، شوق و عشقی که از زندگیشان بر می آید فقط در انتها نمایان میشود ، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند !
اگر در زمستان تسلیم شوید ، امید شکوفائی بهار ، زیبائی تابستان و باروری پاییز را از کف داده اید !
مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبائی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند ! زتدگی را فقط با فصلهای دشوارش نبینید ، در راههای سخت پایداری کن ، لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند .
حالا بیا برویم
برویم پای هر پنجره
روی هر دیوار و
بر سنگ هر دامنه
خطی از خوابِ دوستتدارمِ تنهایی را
برای مردمان ساده بنویسیم
مردمان سادهی بینصیبِ من
هوای تازه میخواهند!
ترانهی روشن، تبسم بیسبب و
اندکی حقیقتِ نزدیک به زندگی.
یادت هست؟
گفتی نشانی میهن من همین گندمِ سبز
همین گهوارهی بنفش
همین بوسهی مایل به طعمِ ترانه است؟
ها ریرا ...!
من به خانه برمیگردم،
هنوز هم یک دیدار ساده میتواند
سرآغازِ پرسهای غریب در کوچهْباغِ باران باشد ...
سید علی صالحی
۱-سیاستمدار: کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید. ۲-مشاور: کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است. ۳-حسابدار: کسی است که قیمت هر چیز را می داند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند. ۴-بانکدار: کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد . ۵-اقتصاددان: کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد. ۶-روزنامه نگار: کسی است که %50 از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد و %50 بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند. ۷-ریاضیدان: مرد کوری است که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهیه می گردد که آنجا نیست. کسی است که رنگ را بر روی بوم می پاشد و با پارچه ای آن را بهم می زند و سپس پارچه را می فروشد. ۹-فیلسوف: کسی است که برای عده ای که خوابند حرف می زند. ۱۰-روانشناس: کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد. ۱۱-جامعه شناس: کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند، او به مردم نگاه می کند. ۱۲-برنامه نویس: کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند منبع:ایمیل یکی از دوستان |
بسیاری از سخنرانان موفقیت به خصوص در حوزه قانون جذب نظیر ایسترهیکس نظریه جالبی دارند . انها میگویند اگر انسان بتواند فقط 18 ثانیه روی چیزی که واقعاً میخواهد تمرکز کند یک زنگ بزرگ در کاینات به صدا در میآید که توجه کل هستی را به سمت این شخص جلب می کند . اکر تین 18 ثانیه بتواند تا 68 ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و کل هستی به تکاپو می افتد تا برای فکر متمرکز شده یک راه حل پیدا کند . اگر آرزوست برآورده اش کند و اگر سئوال است برایش جوابی بیابد .
در نگاه اول شاید این 68 ثانیه خیلی کم و ناچیز بنظر برسد . 68 ثانیه یعنی فقط یک دقیقه و هشت ثانیه و بسیاری از افراد می گویند که تمرکز به مدت 68 ثانیه هیچ کاری ندارد !؟ خوب آیا شما هم همین طور فکر میکنید ؟ بسیار عالی است ! امتحان کنید . خواهید دید که هنوز 18 ثتنیه اول رد نشده فکرتان منحرف میشود . ایده ای جدید بلافاصله از اعماق افکارتان ظاهر میشود و نجواگر درونی تان به سخن در می آید که جدی نگیر و دست از این بازی ها بردار و به مسایل مهم تر زندگی بپرداز و ... .
فکر پریشان و نا آرام چیزی جز بی قراری و آشفتگی به همراه ندارد . پیر و جوان و زن و مرد هم نمی شناسد . فکری که نتواند آرام گیرد چند لحظه ای روی موضوعی که صاحب فکر صلاح میداند متمرکز شود ، مطمئناً به هنگام نیاز و بحران که تمرکز بیشتر لازم است ، کارآئی ندارد و فلج میشود . باید همین الآن هر کاری که داریم زمین بگذاریم و به سراغ ذهن نا آرام خود برویم و 68 ثانیه آن را مهار کنیم . 68 ثانیه به شرایطی که الآن قرار داریم بیاندیشیم . 68 ثانیه بعد به این که واقعاً در زندگی چه میخواهیم فکر کنیم . 68 ثانیه بعد به خوشبختی های خودمان بیندیشیم و 68 ثانیه دیگر به این فکر کنیم که چه قدر آرام می شویم وقتی روی مشکلات زندگی خودمان با آرامش فکر میکنیم .
کاینات بیرون ما از بدن ما گوش به فرمان ماست تا هر چه را میخواهیم به او ابلاغ کنیم . اما به یک شرط و آن این است که موقع دستور دادن این طرف و آن طرف نپریم . 68 ثانیه یک جا بایستیم و صریح و شفاف بگوییم چه میخواهیم . آن وقت می توانیم کناری بنشینیم و معجزه عدد 68 را در زندگی خود ببینیم !