وارن بنیس ، محور توسعه را انسان میداند و می گوید : من به این نتیجه رسیده ام که رمز رسیدن به منزلت رقابتی در سده 21 داشتن ظرفیت رهبری ، در آ،ریدن و ساختن طرح و ساختار اجتماعی زاینده سرمایه معنوی ( کارکنان ) است و موفقیت به کسانی تعلق خواهد گرفت که با باز کردن چفت و بست از دست و پای کارکنان ، بزرگی و عظمت را در درون سازمان ها مهار نکنند و آن را آزاد بگذارند . نمونه بارز این طرز فکر ،مایکل ایسنر است . اویگانه دارایی خود را کارکنانش میداند و در اشاره به آنها میگوید : موجودی و ذخیره ی شرکت ما هر شب به خانه می روند .
بدون تردید کشورهای صنعتی مذکور ، توفیق و برتری خویش را مرهون درایت و تلاش مدیران و رهبرانی هستند که بهره وری را در گرو توسعه منابع انسانی و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکرده اند .
اگر نگران این مسئله هستید که چنان چه به زیردستان کمک کنید و به آنها قدرت ببخشید ، ممکن است در آینده ، مورد چشم پوش و مجموعه اتان قرار گرفته و یا وجود شما غیر ضروری بنظر خواهد رسید باید بدانید برداشت تان اشتباه است . کنفسیوس معتقد است :
کسی که بخواهد منافع دیگران را تامین کند ، منافع خود را از پیش تامین کرده است .
بعبارت دیگر اگر در اداره ی زیردستان تان همواره به تقویت کار تیمی بیندیشند ، و به پیشرفت و موفقیت آنها بها بدهید ، آن گاه با تحقق و شکل گیری کارهای بزرگ که حاصل همیاری و هم افزایی آن هاست ، به قدری با ارزش خواهید شد که برای سازمان یک عضو موثر و ضروری شوید .
هیچ کس موفق نمی شود و موفق نمی ماند مگر آنکه از فرصت همکاری های دوستانه بهره برداری نماید .
ناپلئون
متاسفانه باید بگویم من کسانی را میشناسم که مانند درخت یوپاس ، هیچ خاصیتی برای اطرافیان ندارند . این آدم ها خودپسند و مقتدرند . آنها همه چیز را برای خود میخواهند و دوست دارند مرکز توجه واقع شوند . هیچ علاقه ای برای کمک به دیگران ندارند ولی از همه به نفع خود بهره می جویند .
شما به عنوان مسئول یک جمع حق انتخاب دارید ، می توانید مثل درخت یوپاس باشید ، سم خودخواهی ترشح کنید ،فقط به خود و خواسته های خود بیاندبشید ، یا اینکه هم زمان با رشد خود به دیگران یاری رسانید تا آنها نیز پله های موفقیت و تعالی را سریعتر و راحت تر طی کنند .
چارلی چاپلین ، کمدین وارسته و مشهور جهان ، ضمن توصیه به بلند نظری معتقد است : دنیا آنقدر بزرگ است که برای همه مخلوقات جایی هست ، پس بجای آن که جای کسی را بگیرید تلاش کنید جای واقعی خود را بیابید .
داستان معروف نیمه پر در این زمینه بسیار روشن کننده و گویاست . تاکید این داستان بر اقدام مثبت است . این اقدام که لیوان نیمه پر را بیابیم و پرش کنیم ، نه این که بگوییم به به نصف لیوان پر است یا ایننیمه چه قدر بزرگ و زیاد است و در مقابل ، منفی بودن یعنی تضعیف روحیه ،بد گویی از کوشش ها و بی قدر شمردن توفیق و دستاوردهای نسبی دیگران .
منفی نگرها علاقمند هستند ،همیشه قسمت خالی لیوان را به نمایش بگذارند و بعضاً آن را فتخاری برای خود در شفاف سازی و ایجاد مناسبات بی پرده ،صادقانه و مبتنی بر مصالح سازمانی می دانند ،غافل از اینکه عیان کردن نارسایی ها در وقت و جایگاه مناسب و بی قدر شمردن توفبق نسبی دیگران ، ممکن است باعث سلب اعتماد عمومی ،تضعیف افراد و حتی سازمان گردد .
ولی افراد مثبت اندیش ، سعی میکنند تلاش ، کوشش و حتی توفیقات نسبی زیردستشان را ارج نهاده و چون جوینده ی راه بهبود و تعالی هستند ،تلاش میکنند آن توفیقات را تعالی بخشیده و کامل تر کنند و نارسایی های احتمالی موجود در مجموعه را مرتفع سازند .
تشخیص ضعف و نارسایی ها آری ، اما با آن برخورد مثبت کنیم ،برخورد مثبت یعنی لیوان نصفه را بیابیم و پرش کنیم .
در محیط های سازمانی نیز کارکنان باید قادر باشند ، جزئیات کارشان را در چارچوب کلی تعیین شده ، آنگونه که خود موثر تر و مناسب تر تشخیص میدهند ،انجام دهند اما بعضی از مسئولین ، حاضر به تفویض اختیار به کارکنان تحت سرپرستی خود نیستند و تمایل دارند کارها همیشه ، تحت نظارت نظم و انقیاد آنها انجام پذیرد .
ماتسوشیتا ،این شیوه را نشانه ی ضعف در مدیریت و رهبری افراد دانسته و معتقد است : مدیر شایسته و توانا کسی است که اجازه میدهد تا زیردستانش کارا را تا جایی که در قالب نتیجه نهائی است ،بر پایه تشخیص خود انجام دهند . او معتقد است ، در این شرایط زمینه ی خلاقیت و نوآوری ، بیشتر فراهم شده و کارکنان بهتر می توانند از وقت توان و ظرفیت خود برای انجام امور محوله استفاده نموده و به مجموعه ،یاری برسانند .
مدیر شایسته و توانا کسی است که اجازه میدهد تا زیردستانش کارا را تا جایی که در قالب نتیجه نهائی است بر پایه تشخیص خود انجام دهند .