دست نوشته های یک نفر ...

هرکجا هستم باشم ، آسمان مال من است ، پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .

دست نوشته های یک نفر ...

هرکجا هستم باشم ، آسمان مال من است ، پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .

انعکاس زندگی

پدر و پسری مشغول کوهنوردی بودند که ناگهان پای پسر به

سنگی گیر کرد و به زمین افتاد و فریاد کشید : آآآخ!

صدایی از دور دست آمد : آآآخ !

پسرک با کنجکاوی پرسید؟ کی هستی؟

پاسخ شنید: کی هستی؟

پسرک خشمگین شد و فریادزد : ترسو !

باز پاسخ شنید : ترسو !

پسرک با تعجب از پدرش پرسید : چه خبراست؟

پدر لبخندی زد و گفت : پسرم توجه کن و بعد با صدای بلند گفت :

تو یک قهرمان هستی !

صدا پاسخ داد : تو یک قهرمان هستی !

پسرک بیشتر تعجب کرد و پدرش توضیح داد : مردم می گویند که

این انعکاس کوه است ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است .

هر چیزی که بگویی یا انجام دهی، زندگی عیناً به تو جواب

می دهد . اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلبت به وجود

می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی، آن را حتماً به دست خواهی

آورد .

هرچیزی را که بخواهی، همان را به تو خواهد داد .

 

گرد آورنده : مهران ناظمیان

Memories

سلام ، یکی از آهنگهائی که به سبک گوتیک خوانده شده را متن شو براتون میذارم اسم این آهنگ Memories  و فوق العاده است . اگر تونستین حتماً خود آهنگ را پیدا کنید صدای ماورائی و فوق العاده ای دارند . چون نمیتونم آپلود کنم موفق نشدم براتون بذارم ولی اگر در گوگل جستجو کنید میتونید دریافت کنید . موفق باشید

In this world you tried

Not leaving me alone behind.

There's no other way.

I prayed to the gods let him stay.

The memories ease the pain inside,

Now I know why.

All of my memories keep you near.

In silent moments imagine you here.

All of my memories keep you near.

Your silent whispers, silent tears.

Made me promise I'd try

To find my way back in this life.

I hope there is a way

To give me a sign you're ok.

Reminds me again it's worth it all

So I can go on.

All of my memories keep you near.

In silent moments imagine you here

All of my memories keep you near.

Your silent whispers, silent tears.

Together in all these memories

I see your smile.

All the memories I hold dear.

Darling, you know I will love you

Til' the end of time.

All of my memories keep you near.

In silent moments imagine you here.

All of my memories keep you near.

Your silent whispers, silent tears.

All my memories...

چرا بعضی مواقع از ...

از سوسک میترسیم از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمیترسیم !از عنکبوت میترسیم از این که تمام زندگیمون تار عنکبوت ببنده نمیترسیم !از خفاش شب میترسیم از شبی که افکارمون خفاشی میشه نمیترسیم !از خوب سرخ نشدن سبزی قورمه میترسیم از سرخ کردن آدما از خجالت نمیترسیم !ازجا نیفتادن خورشت میترسیم از این که هیچ کسی جای خودش نباشه نمیترسیم !از دیر جوش اومدن آب برای چای میترسیم از جوش آوردن خون آدما نمیترسیم !از لولو خور خوره های تو فیلم ها میترسیم از هیولای نفس نمیترسیم !از تاریکی میترسیم از خاموش کردن آخرین شمع تو تاریکی نمیترسیم !از گم کردن سکه هامون میترسیم ازسکه  یه پول کردن دیگران نمیترسیم !از سرماخوردگی میترسیم از سر خورده کردن دوستامون نمیترسیم !از شکستن لیوان میترسیم از شکستن دل آدما نمیترسیم!از لکه دار شدن لباسای سفید میترسیم از کثیف شدن سفیدی روحمون نمیترسیم !از خواب موندن میترسیم از عمری که همه به خواب سپری شد نمیترسیم !از وقت کم آوردن میترسیم ازهدر رفتن وقتی که داریم نمیترسیم !از درس پرسیدن و امتحان پس دادن میترسیم از رد شدن تو امتحان آخری نمیترسیم !از اینکه بهمون خیانت کنند میترسیم از خیانت کردن به خودمون نمیترسیم !از اینکه دلمون بشکنه میترسیم از درب و داغون کردن دل آدما نمیترسیم !از اینکه دلخورمون کنند میترسیم از دل خون کردن دیگران نمیترسیم !از گم کردن راه میترسیم از هیچ وقت به هیچ جایی نرسیدن نمیترسیم !از خستگی سفر میترسیم از دست خالی رفتن و برگشتن نمیترسیم!از اینکه نادیده گرفته شیم میترسیم از اینکه نادیدنی هارو نمی بینیم نمیترسیم !
از اینکه یه روز تموم بشیم میترسیم از اینکه تموم نشده بی مصرف شیم نمیترسیم !از اینکه آدما فراموشمون کنند میترسیم از اینکه خدا از یادمون بره نمیترسیم ...

چه  کنیم تا اینگونه نشویم ؟

مسیر زندگی ...

 “در مسیر راه‌ زندگی‌، هرگز آن‌ قدر تند نران‌ که‌ شخصی‌ برای‌ جلب‌ توجهت‌، آجر به‌ سوی‌ تو پرتاب‌کند”.
روزی‌، مدیری‌ بسیار ثروتمند و سرشناس‌ از خیابانی‌ عبور می‌کرد. او سوار بر اتومبیل‌ گرانقیمتش‌سریع‌ رانندگی‌ می‌کرد و از راندن‌ آن‌ لذت‌ می‌برد. البته‌ مراقب‌ بچه‌هایی‌ بود که‌ گاه‌ و بیگاه‌ از گوشه‌ و کنارخیابان‌، به‌ وسط خیابان‌ می‌پریدند که‌ ناگهان‌ چیزی‌ دید. اتومبیل‌ را متوقف‌ کرد ولی‌ متوجه‌ کودکی‌ نشد.در حالی‌ که‌ حیرت‌ زده‌ به‌ اطرافش‌ نگاه‌ می‌کرد، ناگهان‌ آجری‌ به‌ در اتومبیل‌ خورد و آن‌ را کاملا قر کرد! ازفرط خشم‌ و عصبانیت‌ از اتومبیل‌ پیاده‌ شد و یقه‌ اولین‌ کودکی‌ را گرفت‌ که‌ در آن‌ حوالی‌ دید. بعد درحالی‌ که‌ او را محکم‌ تکان‌ می‌داد، فریاد کشید: “این‌ چه‌ کاری‌ بود که‌ کردی‌؟ تو که‌ هستی‌؟ مگر عقلت‌ رااز دست‌ داده‌ای‌؟ می‌دانی‌ این‌ اتومبیل‌ چقدر ارزش‌ دارد؟ و تو چه‌ خسارتی‌ با زدن‌ آجر و قر کردن‌ در آن‌به‌ بار آورده‌ای‌؟”
    پسربچه‌ که‌ شرمنده‌ به‌ نظر می‌رسید، در حالی‌ که‌ بغض‌ کرده‌ بود، گفت‌: “آقا، خیلی‌ معذرت‌می‌خواهم‌. فقط یک‌ لحظه‌ به‌ حرف‌هایم‌ گوش‌ کنید. به‌ خدا نمی‌دانستم‌ چه‌ کار دیگری‌ باید انجام‌ دهم‌.چاره‌ای‌ نداشتم‌. آجر را پرت‌ کردم‌، چون‌ هیچ‌ راننده‌ای‌ حاضر نشد بایستد و کمکم‌ کند”. بعد در حالی‌ که‌اشک‌هایش‌ را پاک‌ می‌کرد و با دست‌ به‌ نقطه‌ای‌ اشاره‌ می‌کرد، گفت‌: “به‌ خاطر برادرم‌ این‌ کار را کردم‌.داشتم‌ او را با صندلی‌ چرخدارش‌ از روی‌ جدول‌ کنار خیابان‌ عبور می‌دادم‌ که‌ ناگهان‌ از روی‌ آن‌ به‌ زمین‌سقوط کرد. زورم‌ نمی‌رسد که‌ او را بلند کنم‌”. سپس‌ در حالی‌ که‌ به‌ هق‌ هق‌ افتاده‌ بود، ملتمسانه‌ به‌ مدیربهت‌ زده‌ گفت‌: “لطفا کمکم‌ کنید. کمکم‌ می‌کنید تا او را از روی‌ زمین‌ بلند کنم‌ و روی‌ صندلی‌ چرخدارش‌بنشانم‌؟ او زخمی‌ شده‌”. مدیر جوان‌ که‌ بغض‌ راه‌ گلویش‌ را بسته‌ بود و به‌ زور آب‌ دهانش‌ را قورت‌می‌داد، به‌ سرعت‌ به‌ آن‌ سمت‌ دوید. سپس‌ پسر معلول‌ را از روی‌ زمین‌ بلند کرد و او را روی‌ صندلی‌چرخدارش‌ نشاند. بعد با دستمالی‌ تمیز، آثار خون‌ را از روی‌ خراشیدگی‌های‌ سر و صورت‌ پسر معلول‌پاک‌ کرد. نگاهی‌ به‌ سراپای‌ او انداخت‌ و خیالش‌ راحت‌ شد که‌ او صدمه‌ای‌ جدی‌ ندیده‌ است‌. پسرکوچک‌ از فرط خوشحالی‌ بالا و پایین‌ می‌پرید، به‌ مدیر جوان‌ گفت‌: “خیلی‌ از شما متشکرم‌، خدا خیرتان‌بدهد!” مدیر جوان‌ که‌ هنوز آن‌ قدر بهت‌ زده‌ بود که‌ نمی‌توانست‌ حرفی‌ بزند، سری‌ تکان‌ داد و آن‌ دو رانگاه‌ کرد. سپس‌ با گام‌هایی‌ لرزان‌ سوار اتومبیل‌ گران‌ قیمت‌ قر شده‌اش‌ شد و تمام‌ طول‌ راه‌ تا خانه‌ را به‌آرامی‌ طی‌ کرد. با وجود آنکه‌ صدمه‌ ناشی‌ از ضربه‌ آجر به‌ در اتومبیلش‌ خیلی‌ زیاد بود، مدیر جوان‌ هرگزتلاشی‌ برای‌ مرمت‌ آن‌ نکرد. او می‌خواست‌ قسمت‌ قر شده‌ اتومبیل‌ گرانقیمتش‌ همیشه‌ این‌ پیام‌ را به‌ اویادآوری‌ کند:
    “در مسیر راه‌ زندگی‌، هرگز آن‌ قدر تند نران‌ که‌ شخصی‌ برای‌ جلب‌ توجهت‌، آجر به‌ سوی‌ تو پرتاب‌کند”.

 

خیلی محتاج دعای شما خوبان هستم

آیا خدا با بندگان خود سخن میگوید ؟

 

روزی خواجه حسن مودب شنید که عارفی بزرگ به نام ابوسعید ابوالخیر به نیشابور آمده و منبر میرود و موعظه میکند و از فکر و دل اشخاص خبر میدهد ؛ خواجه حسن مودب که یکی از مخالفین اهل عرفان بود و پول و ثروت دنیا او را مست کرده بود ؛ این گونه سخنان را باور نمی کرد و آنها را غیر واقعی می دانست و بعلت کنجکاوی به شهرت ابوسعید ؛ خواجه به مجلس ابوسعید رفت و به سخنان او گوش داد ؛ در میان سائلی برخاست و گفت : کمکم کنید لباس ندارم .

 ابوسعید از مردم امداد طلبید و باز خواجه مودب با خود فکر کرد :

"خوب است لباس خود را به او بدهم " و دوباره فکر اولیه بر او غلبه کرد که این لباس گرانقیمت است و..... تا سه بار سائل کمک خواست و این فکر مدام به مودب خطور کرد .

در این بین پیر مردی که کنار خواجه مودب  نشسته بود از ابوسعید  پرسید:

آیا خدا با بندگان خود سخن میگوید ؟

ابوسعید گفت : بلی ! صحبت میکند کما اینکه در همین ساعت ؛ خداوند به مردی که پهلوی تو نشسته است سه بار فرمود : این لباس را به سائل بده ولی او گفت این لباس را از آمل برایم آورده اند و خیلی گرانقیمت است و آن را نداد

 

شیخ حسن مودب که این سخن بشنید ؛ لرزه بر اندامش افتاد و برخاست و پیش شیخ رفت و بوسه بر دست شیخ زد و لباس خود را فوری به آن سائل داد و در زمره ارادتمندان شیخ قرار گرفت و...............

 

آیا تاکنون شما نیز متوجه  ندای خداوند شده اید ؟

فراموش نکنیم :

الف -  دوست داشتن خلق برابر با دوست داشتن خالق است .

ب -  اگر این نکته را دریابیم که در وجود هر انسانی  روح خداوند خانه گزیده آیا باز هم حاضریم دلی را بشکنیم .

ج -  برای آنکه دیگران دوستمان بدارند باید ابتدا خودمان را دوست بداریم و اولین قدم  بخشش  است .

از اشتباهات خود دلگیر نباشیم ، ما به این دنیا  آمده ایم تا اشتباه کنیم اگر اشتباه نکنیم هرگز متعالی نمی شویم .

د -  آن زمان که خود را بخشیدیم ، قهراً دیگران را نیز خواهیم بخشید و با دلی بی کینه زندگی آرامتر است.

آرزوهای ویکتور هوگو

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.

************************

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دستکم یکی در میانشان
بی‌تردید مورد اعتمادت باشد.

************************

و چون زندگی بدین گونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد، که دستکم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.

************************

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی نه خیلی غیرضروری،
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگه‌دارد.

************************

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند
چون این کارِ ساده‌ای است، بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر می‌کنند
و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران نمونه شوی.

************************

و امیدوام اگر جوان هستی خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمائی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

************************

امیدوارم سگی را نوازش کنی به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌ دهد.
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.

************************

امیدوارم که دانه‌ای هم بر خاک بفشانی هرچند خُرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.

************************

بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من است»
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!

************************

و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

دوست معمولی ، دوست واقعی


دوست معمولی هیچگاه نمیتواند گریه تورا ببیند .
دوست واقعی شانه هایش از گریه تو تر خواهد بود .
دوست معمولی اسم کوچک والدین تو را نمیداند .
دوست واقعی شاید تلفن آنها را جایی نوشته باشد .
دوست معمولی یک جعبه شکلات برای مهمانی تو میآورد .
دوست واقعی زودتر به کمک تو می آید و تا دیر وقت برای تمیز کردن میماند .
دوست معمولی از دیر تماس گرفتن تو دلگیر و ناراحت میشود .
دوست واقعی میپرسد چرا نتوانستی زودتر تماس بگیری ؟
دوست معمولی دوست دارد به مشکلات تو گوش کند .
دوست واقعی سعی در حل آنها میکند .
دوست معمولی مانند یک مهمان عمل میکندو منتظر میماند تا از او پذیرایی کنی .
دوست واقعی به سوی یخچال رفته و از خود پذیرایی میکند .
دوست معمولی می پندارد که دوستی شما بعد از یک مرافعه تمام می شود .
دوست واقعی میداند که بعد از یک مرافعه دوستی محکمتر میشود .
دوست واقعی کسی است که وقتی همه تو را ترک کرده اند با تو می ماند . 

مدیریت شطرنجی

 سالیان دراز است که از بازی شطرنج به عنوان بهترین بازی فکری یاد می شود. باتوجه به قوانین و حرکت مهره های آن می توان به پیچیدگیهای تازه ای درباره این بازی پی برد. در این مقاله با نگاهی متفاوت سعی شده است درسهایی از علم مدیریت را در آن یافت... درسهایی که در این بازی شیرین درارتباط با علم مدیریت می توان آموخت و آنها را به کار گرفت، عبارتند از:
1- هدفمند بودن
حرکت: یک شطرنج باز، هدف از بازی خود را مات کردن حریف مقابل در کنار یک نرمش فکری می داند. برای هر حرکت خود نیز هدفی دارد. حرکاتی به منظور گستــرش بازی، تأمین امنیت شاه وآرایش مهره ها برای حمله یا دفاع از این قبیل حرکات است. در بازیهای حرفه ای به منظور شناخت هر چه بیشتر سبک بازی حریفان ، نیاز است که بازی حریفان، چند بار بررسی شده و مورد تجزیه تحلیل قرار گیرد. یک مدیر سازمان تولیدی ویا خدماتی نیز می بایست اهداف بلند و کوتاه مدت خود را با توجه به وضعیت پیرامونی(شرایط بازار، تهدیدها و فرصتها، نقاط ضعف و قــوت و ...) ترسیم کرده و برنامه های عملیاتی برای دستیابی به آن را مشخص و به صورت مداوم آن را کنترل کند. نکته مهم در تعیین اهداف سازمانی، انتخاب صحیح اهداف با توجه به تحلیل بازار و رقبار، مشخص کردن زمان، مجری، منابع، هزینه انجام پروژه و همچنین تعیین شاخصی به منظور اندازه گیری میزان دستیابی به هدف است.  2- سازماندهی: بازیکن با توجه به قانون شطرنج می تواندشاه را محصور، تهدید و به هدف خود ( مات کرد شاه) برسد. مسلماً در این بازی برنده کسی خواهد بود که از حرکت مهره ها به نحوه مطلوبتری استفاده کند.
در این بازی برای اینکه بتوان شاه را محصور و آن را مات کـرد، نیاز به این است که از تمام مهره ها بهره گرفت و شاه را از جهات مختلف تهدید و جلو حرکت آن را مسدود کرد. مدیران نیز برای رسیدن به اهداف خود می بایست تمامی امکـانات و منابع لازم را مهیا کرده و زمینه های لازم جهت استفاده بهینه از آن را فراهم سازند. در غیر این صورت با کاهش کارایی و افزایش قیمت تمام شده محصولات خـود و در نتیجه از دست دادن تدریجی بازار رو به رو خواهند شد.در این زمینه طراحی واقعی و اجرایی نمودار سازمانی، تعیین و ابلاغ مسئولیتها و شرح وظائف افراد، تعیین و تأمین منابع اجرای فرایند های سازمانی، مشخص ساختن روشها و دستورالعملهای اجرای هر فرایند و تعریف و پایش شاخصهای اندازه گیری اثر بخشی وکارایی فرایند ها از اهمیت ویژه ای برخوردار است

3-
هدایت مهره ها: به منظور مات کردن حریف کافی است تمامی مهره ها را بگونه ای کنار هم قرار دهید که ضمن پشتیبانی آنها از یکدیگر، خانه های حرکت شاه حریف مسدود گردد. مسلماً اگر هر یک از آنها بدون تعامل با دیگر مهره ها، در گوشه ای از صفحه شطرنج به کار گرفته شوند، شما پیروز میدان نخواهید بود. در یک سازمان نیز اگر پرسنل واحد های مختلف از جمله کیفیت، مهندسی، تو لید، اداری و غیره هر یک سرگرم فعالیتهای خویش باشند ودر یک راستا هدایت نشوند، آن سازمان به اهداف خویش نایل نخواهد شد.

4- برنامه ریزی: برای مات کردن حریف نیاز به برنامه ریزی است. مسلماً بدون برنامه و تنها جواب بازی حریف را دادن، شما را به مقصود نمی رساند
.برنامه ریزی در علم مدیریت نیز از اهمیت ویــــژه ای برخودار است. مدیران به خوبی می دانند، بدون برنامه ریزی به هیچ هدفی نخواهند رسید.

5- پایش و کنترل: در بازی شطرنج برنامه ای که در ذهن شما برای مات کردن حریف مقابل
ترسیم می شود، مرتباً باتوجه به حرکات تدافعی و تهاجمی حریف می بایست تغییر کند وگرنه همان برنامه اولیه هیچوقت شما را به هدفتان نزدیک نمی کند.در علم مدیریت نیز برنامه های تنظیم شده برای دستیـــــابی به اهداف می بایست در دوره های منطقی، کنترل و در صورت نیاز بهنگام گردد. همچنین عوامل عدم اجرای برنامه، شناسایی و با تعریف اقدامات اصلاحی موثر، رفع گردد

6-  
حفظ مهره ها: از دیگر فنون مهم بازی شطرنج، حفظ مهره هاست. در بازی شطرنج هر مهره ارزشی نسبی دارد، و این ارزش بسته به موقعیت بازی متغیر است.نیروهای انسانی هر سازمانی نیز باتوجه به مسئولیتها و فعالیتهایی که انجام می دهند دارای ارزش نسبی هستند و مطمئناً هیچ نیــــروی بی ارزشی وجود ندارد زیرا با وجود این نیازی به استخـــــــدام آن فرد در سازمان احساس نمی گردید.بنابراین، حفظ نیروهای انسانی برای دستیابی به اهداف سازمان همانند بازی شطرنج بسیار مهم است. فراهم کردن منابع و زمینه های لازم جهت اجرای مطلوب امور محوله، نشان دادن توجه و اهمیت شما به فعالیت کارکنانتان، فراهم ساختن بستر رشــد و خلاقیت پرسنل و به کارگرفتن سایر روشهای انگیزشی از جمله تکنیک های حفظ نیروها در سازمان است.

7- حمایت مهره ها: اگر مهره سرباز با
حمایت وهدایت شما به انتهای صفحه شطرنج برسد، تبدیل به مهره باارزشی همچون وزیر می گردد.در یک ســـازمان نیز اگر نیروهای انسانی به طور مناسبی ازطریق سیستم های آموزشی وانگیزشی رشد پیدا کنند، مطمئناً فواید بیشتری برای سازمان به ارمغان می آورند.
8- پیش بینی حرکات بعدی: یکی از مهمترین فنون بازی شطرنج، بازی
خوانی آن است. قبل از هر حرکت می باید حداقل چند حرکت خود و حریف را در ذهن بررسی و تجزیه و تحلیل و سپس اقدام به بازی کرد. همانند این بازی، مدیران نیز می بایست قبل از اخذ هر تصمیمی، پیامدهای آن را پیش خود تجزیه وتحلیل کرده و باتوجه به عواقب آن، تصمیم را اتخاذ کنند. بارها و بارها متاسفــــــــــانه حتی در تصمیم گیری های کلان مدیریتی نیز شاهد اینگونه تصمیمات عجولانه بوده ایم. تصمیماتی که چند حرکت بعد آن خوانده نشده بود.

9- پرهیز از حرکات اضافی: در شطرنج، بازی با مهره سفید یک
مزیت محسوب می گردد زیرا یک حرکت از مهره سیاه پیش بوده و قدرت تهاجم را دراختیار دارد. این موضوع حاکی از اهمیت هر حرکت است لذا در این بازی باید مراقب هر حرکت بود تا این مزیت را حفظ کرده و با استفاده از حرکت اضافی حریف بازی را به دست گرفت.در یک محیط رقابتی نیز اگر مدیران حرکت اضافی و نادرستی ازجمله پذیرش تولید محصولات بدون تقاضا، اخراج کارکنان موثر و... داشته باشند درجهت تضعیف سازمان گام برداشته و چه بسا بازار را به رقبا واگذار خواهندکرد.
10- گسترش توأم
با تفکر: در بازی شطرنج به منظور استفاده از تمامی مهره ها، نیاز به گسترش بازی است. این بدان معنی است که مهره ها را می بایست به خانه هایی انتقال داد که قابلیت، حمله، دفاع و مانور بیشتری را داشته باشند. حال اگر این گسترش بدون اندیشه باشد موجبات از دست دادن بازی را فراهم می کند.در یک محیط کاری نیز گسترش منابع سازمان ازجمله ساختمانها، تأسیسات، تجهیزات و نیروهای انسانی بدون درنظر گرفتن کیفیت، نوع و میزان خروجی آنها به اتلاف منابع، کاهش بهره وری سازمان و افزایش قیمت تمام شده محصولات یا خدمات منجر می گردد.
11- گرفتن با اندیشه مهره ها:
گرفتن مهره های حریف در بازی شطرنج یک مزیت محسوب می شود. در برخی مواقع حریف به منظور تخریب سد دفاعی و یا کشاندن مهره ها به سمت دیگـــــــر صفحه شطرنج و دلایلی این چنینی، اقدام به فداکردن مهره ها می کند و در قبال آن، برتری مــوردنظر خود را به دست می آورد. به شما نیز در یک محیط کاری پیشنهاد تولید یک محصول جدید و یا ارائه یک خدمت جدید می گردد که اگر شما نسنجیده و یا به اصطلاح بدون امکان سنجی آن را بپذیرید و درعمل نتوانید خواسته های موردانتظار مشتریان را برآورده سازید، در آن صورت خود را برای پذیرش خسارات سنگینی آماده کنید.
12- مراقبت از آچمزشدن:
اصطلاح آچمزی در شطرنج عبارت از حمله ای است علیه یک ســـوار که سواری دیگر را از حمله محافظت می کند. درواقع آچمز شدن، یک حرکت غافلگیرکننده ولی درعین حال قابل پیش بینی است. همانند بازی شطرنج که تنها می بایست مراقب آچمز شدن بود و از آن گریخت، در سازمانها نیز می بایست به فکر مقابله با اینگونه تهدیدات و حوادث غیرمترقبه ازجمله تغییرات شرایط بازار، پایان عمر محصول، وضعیت رقبا، خرابی دستگاههای کلیدی، نارضایتی و استعفای کارکنان، قطعی برق و غیره بود و طرحهای واکنشی با اینگونه تهدیدات تهیه شود.
13- شکست، مقدمه پیروزی: همان طور که یک
شطرنج باز می بایست از شکستهای خود در بازی ناامید نشده و از آن درس عبرت بگیرد، شما نیز اینگونه بعداز هر شکست کوچک و بزرگ به دنبال سرزنش این و آن نباشید بلکه به دنبال ریشه بروز آن مشکل بگردید و با حذف آن، موجبات پیروزی خود را فراهم کنید.