انسانها نه تنها در زندگی دنبال هدف هستند ، بلکه در محیط کاری نیز می خواهند حکمت و معنای کار معلوم باشد . ریچارد فینمن فیزیک دان برجسته و برنده جایزه نوبل داستانی را تعریف کرده که اهمیت و حساسیت این مطلب را روشن میکند و نشان میدهد که رهبران ، چگونه ملال آورترین فعالیت را به رسالتی الهام بخش تبدیل میکنند .
در طرح منهتن ، کار تکنسین ها محاسبات مربوط به انرژی بود اما یا هدف واقعی طرح ، بیگانه بودند و حتی معنای کاری را که میکردند نمی دانستند . به همین سبب کاره بد و آهسته انجام می شد . سرانجام فینمن توانست مقامات ارشد را متقاعد کند که دست از پرده پوشی بردارند و تکنسین ها را در جریان امر قرار دهند .
رابرت اپنهایمر ، سرپرست آزمایشگاه اتمی نس آلاموس با تکنسین ها صحبت کرد و اهمیت تولید بمب را بیش از آن که دشمن موفق به ساخت آنشود خاطرنشان کرد ، در اثر این کار تکنسین ها متحول شدند راههای بهتری برای کار پیدا نمودند و تا دیر وقت کار کردند ، تا این که تلاش آن ها به موقع به ثمر نشست و باعث پیروزی آمریکا در جنگ جهانی دوم شد .
پالایش اطلاعات اساسی در مورد حکمت و معنای کار زمینه ای رشد ، مشارکت و بهره وری منابع انسانی را می خشکاند .
حتماً ، هزاران بارشنیده اید که می گویند ، بهترین طریقه ی تعلیم به دیگران این است که سرمشق آنها شویم . بنجامین فرانکلین ، به این اصل معتقد بود ، او احساس کرد که خیابانهای فیلادلفیا به چراغ روشنائی نیاز دارند اما می دانست که بهتر است خود سرمشق باشد و باکسی بحث و گفت و گو نکند . در حالی که چنین فکری در سر داشت ، روشی ابداع کرد تا همسایه ها را قانع سازد که خیابانهای فیلادلفیا به چراغ های روشنائی نیاز دارند . او فانوس زیبائی را روی طاقچه ی دیوار کوب بیرون خانه اش قرار داد . چندی نگذشت که هکسایه های فرانکلین هر یک فانوسی را بیرون خانه قرار دادند و اندکی بعد ، اهالی شهر آماده ای روشن شدن شهر با چراغهای روشنائی بودند .
فرانکلین ، می گفت : حتی بهترین سخنرانی های من نمی توانست با قدرت ترغیب من از راه سرمشق شدنم برابری کند .
اولیور گلد اسمیت معتقد است ، زندگی و سیره ی شما بهتر از کلام شما می تواند آموزنده و تاثیر گذار باشد .
آیا بهتر نیست ابتدا به گفته های خود عمل کنید و سپس بر حسب عمل خود سخن بگوئید ؟
** من این سنگ قیمیت را به شما باز می گردانم به این امید که چیز ارشمندتری به من بدهید . آن چیزی را که در درون شماست و شما را قادر می سازد تا این سنگ گران بها را به من عطا کنی . **
آن زن فرزانه به همراه سنگ ، کیمیائی به رهگذر بخشید که مس وجودش را به طلای ناب مبدل ساخت . آیا شما که مسئولیت هدایت و رهبری جمعی را بر عهده دارید قادرید چیز با ارزشی به غیر از حقوق به کارکنانتان بدهید ، به طوری که در اندیشه و بینش آن ها تحول ایجاد کرده و آ» ها را با احساس مسئولیتی برخاسته از درون برای بهتر شدن برانگیزاند ؟
واقعیت این است که هیچ کس دوست ندارد نقاط ضعف او برجسته شود و چنان احساس کند ،فردی همیشه ب نقاط ضعف او انگشت می گذارد ، از آن فرد ، دور خواهد کرد و یا خواسته ها و دستورهایش را با اکراه و یا از روی ترس به اجرا در خواهد آورد ، بالعکس کارکنانی که نقاط قوت آن ها برجسته می شود ، احساس بهتری پیدا کرده و تمایل و رغبت بیشتری برای پیروی از خواسته ها و دستورهای مسئول خود خواهند داشت .
مدیرانی که آگاهند ، این حکم سرشت انسان است که در برخی زمینه ها نیرومند و در برخی دیگر ضعیف ظاهر می شوند ، سعی می کنند نقاط قوت کارکنان خود را تقویت و نقاط ضعف شان را کم کنند و چنانچه لازم باشد نقاط منفی شخصیت و یا ضعف عملکرد آن ها را مطرح سازند ، این کار را با ظرافتی به انجام میرسانند که موجب سرافکندگی و یاس آنان نگردد بعبارت دیگر آن ها توانمندی ها را سرمایه گذاری و کاستی ها را مدیریت می کنند .
ارزش نهادن به عملکرد مثبت کارکنان انگیزه خدمتگزاری بیشتر را در آنان رشد داده و تحکیم می بخشد .
اگر مایلید کارکنانتان ترغیب شوند تا بهتر از گذشته از عهده ای وظایف شان برآیند ،باید سعی کنید غنای درونی شان را بر خود آن ها آشکار کنید . مطلب زیر یکی از مهمترین موارد انگیزشی در نهاد آدمی را تشریح میکند و آموزنده است .
خانمی به مناسبتی با ویلیم گلادستون سیاستمدار سرشناس انگلیسی و رقیب برجسته اش بنجامین دیزرائیلی هم سفر شد . بعد ها وقتی که نظر این خانم را در مورد این دو فرد پرسیدند پاسخ داد : بعد از نشست با گلادستون مطمئن شدم که او با هوش ترین ،بدله گو ترین و با نمک ترین مرد انگلستان است ، اما بعد از نشست با بنجامین دیزرائیلی احساس میکردم من باهوش ترین ، بذله گوترین و با نمک ترین زن انگلستان هستم .
رهبرانی از نوع دیزرائیلی فرصت هنرنمائید را به افراد می دهند و کاری میکنند که افراد احساس کنند ارزشمندند و نیرو و استعداد کافی برای انجام کارهای مهم را دارا هستند .
گوته معتقد بود : وقتی با انسان همانگونه که هست رفتار میکنیم ، او را به کمتر از آن چه هست تنزل داده ایم و وقتی با او طوری رفتار میکنیم که گویی به آن چه بالقوه می توانست باشد رسیده است ، او را آن گونه که باید باشد اعتلا بخشیده ایم .
عمیق ترین انگیزه در آدمی میل مهم مبودن است .پروفسور جان دیویی