جان سی ماکسول ، در کتاب 21 قانون انکار ناپذیر رهبری با ذکر داستانی در این مورد نوشته است : روش من در تصمیم گیری این بود که کارکنانم را جمع میکنم ، بینش خود را برای ایشان مطرح میسازم به سئوالات آنها پاسخ دهم و آنها را تشویق کنم تا در گرفتن تصمیمات و رسیدن به دیدگاه جدید ، همکاری کنند . اما در آن فصل که سرم خیلی شلوغ بود ، به سرعت 3 تصمیم مهم گرفتم و آن ها را اجرا کردم . ار آنجا که همه چیز خوب پیش میرفت ، فکر کردم که نیازی نیست کسی را درگیر این تصمیمات و چگونگی اجرا آن ها کنم .
مدت زمان زیادی طول نکشید که احساس کردم افراد نا آرامند . ابتدا فکر کردم ، همه باید با این مسایل را کنار بگذارند و به کار ادامه دهند اما بعداٌ دریافتم که مشکل اصلی خود من هستم و مرتکب اشتباه بزرگی شده ام .
به محض آنکه فهیمدم اشتباه کردم ، در یک جمع عمومی از افراد عذرخواهی و طلب بخشش کردم و فهمیدم وقتی نوبت رهبری و تصمیم گیری برای جمع میرسد ، آن جا دیگر نمی توان میان بر زد .
طرحهائی که از یاری دیگران بهره نگرفته و دور از دیگران در انزوا رشد کرده باشد به ندرت پدر خوانده پیدا میکند .
آرمانخواهی انسان ، مستلزم صبر بر رنجهاست . پس برای جانبازی در راه آرمانها ، یاد بگیر که در این سیاره رنج ، صبورترین انسانها باشی .
شهید آوینی
در اداره ی امور ، هر موفقیت و شکست تا حدودی شبیه به آن است که به سکه هایی که در جیب خود دارید اضافه و یا از آن ها خرج کنید . هر دفعه که تصمیم خوبی میگیرید به سکه های تان اضافه میشود ، و هر بار که تصمیم ضعیف و بدی میگیرد ، مجبورید که بابت اشتباه خود مقداری از آن ها را خرج کنید .
در شروع ، هر یک از شما مقدار معینی سکه در اختیار دارید . اگر به تصمیمات خوب خود همواره به مقدار سکه های خود اضافه کنید به اعتبار شما افزوده شده و اگر روزی اشتباه بزرگی انجام دهید سکه هایی در اختیار خواهید داشت تا آن را جبران کنید ، لیکن اگر به تصمیمات بد خود ادامه دهید روزی می رسد که با آخرین تصمیم بد خود در می یابید که دیگر سکه ای ندارید تا بتوانید آن را جبران کنید و اهمیتی ندارد که این اشتباه بزرگ باشد یا کوچک ، ان گاه شما از درجه ی اعتبار ساقط میشوید .
بنابراین ، اعتبار هر کس در گرو تصمیمات اوست و در لحظات تصمیم گیری است که سرنوشت افراد رقم می خورد و کسانی که درگیرتر از آن هستند که به محتوی و نتایج تصمیمات خود بیندیشند ، سرانجام وارد قلمرو تصمیماتی می شوند که طومار خود و برنامه های شان را خواهد پیچید .
در لحظات تصمیم گیری است که سرنوشت ما و برنامه های مان رقم زده میشود .
آماده شدن برای فردائی که خواهد آمد ، میل طبیعی انسان است و برنامه ریزی ابزاری برای دست یابی به این خواسته بشمار میرود .
حضرت نوح ( ع ) برنامه ساختن کشتی عظیم خود را با هدف حفظ مخلوقات زمینی آغاز کرد که باران نمی بارید . او برای طرح ریزی برنامه مطلوب خود به مقدماتی نیاز داشت که دانائی یکی از اساسی ترین آن ها بشمار میرفت ، دانائی از اندازه و بزرگی کشتی ، نحوه ساختن آن و غیره .
بنابر این داشتن هدف به معنای پایان راه نیست ، بلکه تحقق آن مستلزم دانستن و به کار بستن فرآیندهای درست و سنجیده شده ( برنامه ریزی ) است ،ولی واقعیت این است که دانایی در طرح ریزی اکثر برنامه ها و فرآیندهای سازمانی ، معمولاً نقش و نگار کمرنگ تری دارد .
راسل ایکاف ،با اشاره به واقعیت مذکور نوشته است : انبوهی از برنامه های سازمانی را که من دیده ام مثل مناسک رقص بارانند ** و تاثیری بر هوای پس از آن ندارند ، اما کسانی که در آن شرکت میکنند فکر میکنند دارد . افزون بر این ، بسیاری از توصیه ها و دستورهای مربوط به برنامه ریزی ، درباره بهتر کردن رقص است نه هوا .
شکست در برنامه ریزی به معنای برنامه ریزی برای شکست است .
همه افراد موفق ، آگاهانه یا ناآگاهانه از شیوه های مشابهی برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند . این افراد در زندگی فردی و شغلی خود مجهز به جعبه ابزاری مملو از خصوصیات ، مهارت ها ، توانائی ها و عقایدی هستند که به میزان انعطاف پذیری آنها را در زمانهای مورد نیاز بیشتر کرده و آن ها را در رسیدن به اهدافشان یاری می نماید .
شما نیز بعنوان مسئول یک جمع ، برای رهبری و مدیریت موثر آن ها نیازمند طیف وسیعی از قابلیت های فنی و انسانی به عنوان ابزار هستید .
حضرت نبی اکرم (ص ) در تبیین ضرورت پرداختن به این مهم می فرمایند : کسی که متولی امور ده نفر بشود ، باید اندیشه ای چهل نفر را داشته باشد و کسی که مسئولیت اداره ی چهل نفر را داشته باشد ،باید عقل و اندیشه ی چهار صد نفر را دارا باشد .
بعبارت دیگر ، اگر قابلیت های فنی و انسانی شما ضعیف باشد ، در بکار گیری دیگران برای خود و آنها ایجاد زحمت خواهید کرد و تعبیر زیبای آبراهام مازلو نیز موید همین معناست ، او معتقد است : اگر تنها ابزاری که در دست دارید یک چکش است ، خیلی دلتان میخواهد با همه چیز طوری رفتار کنید ، انگار که میخ هستند .
اگر تنها ابزار شما چکش باشد همه چیز شبیه میخ به نظر میرسد .
آبراهام مازلو
آیا وقتی که بحث خدمتگزاری به میان میآید ، تصور می کنید کار آدم های دون پایه است ؟ اگر این طور باشد ،تصورتان غلط است . خدمتگزاری ربطی به مقام یا مهارت انسانی ندارد ،بلکه از طرز فکر و نگرش انسان برمی آید .
مرحوم باغچه بان ،در یکی از کتاب هایش نوشته است : حضرت عیسی در پاسخ به سئوال یارانش که پرسیدند : کدام یک از ما 12 تن ، پس از شما رهبری را در دست گیرد ؟ فرمود :
من نمیتوانم برای شما رهبر یا رئیس تعیین کنم ، اما بعد از من هر کس که خدمتگزار 11 نفر دیگر باشد ، او رئیس است .
اگر خدمتگزاری بزرگتریم هدفی است که برای خود انتخاب کرده اید ، باید بدانید که نخستین نشانه خدمتگزاری ، فکر کردن به عافیت دیگران و راههای تحقق آن است .
به راستی شما چه اندازه به کارکنانتان در رسیدن به اهدافشان خدمتگزارانه یاری میرسانید ؟ اگر پاسخ شما در حد رضایت بخش است نباید دشواری های پیمودن راه برای تان سنگین باشد زیرا واقف اید در پس این سختی و در دل آن ،آسایشی نهفته است .
حضرت عیسی ( ع ) :
بعد از من هر کس که خدمتگزار 11 نفر دیگر باشد او رئیس است .